تحقيق معماري يونان

سيما فايل دانلود مقاله گزارش كارآموزي پروژه نمونه سوال

شناخت معماري يونان

۳۰ بازديد

شناخت معماري يونان

شناخت معماري يونان

معماري يونان

معماري يونان

نظام جديد

       دوران پادشاهي Polis- واحد اجتماعي و اجرايي كشور يونان- در قرن پنجم قبل از ميلاد مسيح بود. از آن موقع به بعد اين ساختار قدرتمند، سمبول و نشانه خود را به فراتر از حوزه و قلمرو يونان انتقال داده است. تا حدي مثل جزيره سيسيل يونان و بخش جنوبي ايتاليا، شهرسازي اتروسكا راحتي قبل از آن لمس كرده بود. رُم در قرن هشتم قبل از ميلاد مسيح يك فرايندي شبيه به Synoeaesm كه ارسطو آن را بعنوان عامل شهرسازي اوليه يونان شناخته است، مطرح شد. در واقع اسكان هاي شبه شهري در اسپانيا و در بخش مركزي و شمال غرب اروپا در زمان Polis نشان مي دهد كه عملكرد يونان اكنون داراي اعتباري فراتر از خط ساحلي مديترانه در منطقه اي مي باشد كه در آن الگوي معمول، يكي از قلعه هاي تپه‌اي           شده است.

     ولي در زماني كه نماد يا مثال polis عادات روستايي اروپايي را احيا مي كرد، سرنوشت آن در سرزمين يونان به سمت يك روند نزولي حركت مي كرد. بلافاصله بعد از جنگ شديد Peloponnesian بين آتن و اسپانيا در پايان قرن پنجم، يك رشد سريع در سرعت تولد باعث برجاي ماندن آثار بيشتري نسبت به polis شد. اين امر به همراه اقتصاد ضعيف، بيكاري شديد را بوجود مي آورد. مستعمره سازي بعنوان راه حل، غيرمتداول شده بود. مرد جواني كه نمي‌توانست كاري پيدا كند اكنون تبديل به يك سرباز حرفه اي شده و تمايل به خدمت كردن به هر كسي را داشت. مفهوم سرباز مزدور براي polis كلاسيك كه بيش از هر چيز يك ماهيت اخلاقي بر اساس تعهد كامل يك شخص به يك مكان منحصر به فرد و خاص را بازنمايي مي كرد خصمانه بنظر مي رسيد و اين تنها آغاز رويداد بود.

      در قرن چهارم، يك فراخوان براي متحد شدن شهرهاي يونان در قالب يك كنفدراسيون قوي كه بتواند به طرف مرزهاي جديد پيش برود مطرح شد. گزينه آشكار آسيا، سرزميني كه توسط امپراطوري ايران تحت حفاظت قرار داشت بود كه در عين حال شهرهاي يونان را نيز در ساحل lonian كنترل مي كرد. براي برگشت، حمله قبلي مي توانست يك محرك قوي براي اتحاد، و يك علت مقدس باشد. در عوض به شكلي غيرقابل انتظار، نيروي ارتش كه          مي توانست اين عملكرد سراسر يوناني را پيش براند اكنون درحاشيه هاي جهان يونان در منطقه مقدونيه ( Macedania ) تجسد يافته است. اين پادشاهي رو به عقب در ارتفاعات شمالي يونان در اواسط قرن تحت پادشاهي فيليپ دوم چشمگير شد. مبارزه فيليپ براي متحد كردن يونان از طريق نيرو در صورت لزوم، به وسيله پسر تيزهوش الكساندر تكميل شد.        (‌شكل 8-1‌) اين پيشروي مقدونيه، گرچه داراي هدف نهايي بزرگي بود ولي خودمختاري شهرها يعني پرافتخارترين سرمايه ها آن ها را مسكوت مي كرد.

      وقتي كشور يونان براي تبديل شدن به يك ملت تحت فشار قرار گرفت، الكساندر تصميم به آزاد كردن آسيا كرد. ارتش او در ناحيه اصلي Anatolia نفوذ كرد و با نيروي حركتي غيرقابل مهار سرزمين هاي قديمي دنياي شرق را در يك دهه درهم كوبيد و در مرز ورودي هند متوقف شد.
  تسخير سريع، پايان polis كلاسيك بود. در نظام جديد هزاران شهر- ايالت همزيست كوچك و بزرگ كه جامعه بي ثبات يونان را شكل داده بودند خود را در يك ساختار سياسي گسترده درگير كرده بودند كه حاوي امپراتوري هاي قديمي مثل ايران و هند بود. حكومت يونان، مدت زيادي با مبارزات يونان همراستا نبود. اكنون بسياري از يوناني‌ها در مياني مردم بيگانه زندگي مي كردند و دوگانگي قديمي يونان و بي تمدني را مطرح مي‌ساختند. بنابراين تمايز نابود شده ديگري كه جايگاه يونان را در تدبير چيزها تثبيت مي كرد، رابطه بين انسان و جمعيت جاودان اليمپوس بود كه قدرت خود را در زماني كه الكساندر، يك فناپذير محض، حتي قبل از مرگ خود به رتبه خدايي رسانده شد، از دست داد. اين عملكرد خيلي زود در ميان سلسله‌هايي كه اين امپراتوري بدبار را در سالهاي آتي پيش بيني كرده بودند، عادي شد.

      يك تصوير معروف از يكي از اين مردان، پيكر برنزي با عنوان حاكم يونان يك نماد يا علامت گويا از نظام جديد مي باشد ( شكل 2-8 ). در دوره كلاسيك چنين پيكره هاي عمومي از مردان لخت و عريان مربوط به قهرمانان و ورزشكاران پيروز بوده است نه حاكمان؛ و فرمول اين Kouroi نشان دادن قدرت قابل كنترل باقي مانده يا تعادلي بود يعني يك توده يا پيكره آگاه از توان بالقوه بدون نياز به تبليغ خود. تصوير يونان يكي از قدرتهاي فاقد تعقل فرانما، غلوآميز و بسيار قدرتمند مي باشد. و هنوز اعتماد به نفس تعميم يافته از پيكره با نگراني خاص در صورت انكار مي شود كه اغلب نشان دهنده نگراني و اخم كردن مي باشد. اين فاصله بين سر و بدن و وابستگي صورت براي تعيين آدميزاد بودن يك فرد، با وجود سر و بدن غير قابل تفكيك از هم، يك فرد را بعنوان تجسم چيزي بزرگتر از خودش نمايان             مي نمايد يعني حالتي را نشان مي دهد كه او را مي سازد.

      از روش هاي كلاسيك مبتني بر لحاظ يك فرد در چهارچوبي از شهر كشور مي باشد. اين بزرگي او در محدوده باريكي از شهر مي باشد كه فرهنگ كلاسيك در آن برگزار مي‌شود. و اين دقيقا بدان معناست كه عملكرد افسانه مانند الكساندر تخريب شد. ايالت به شكل خوفناكي درگرو امپراتوري بود. حتي باوجود پادشاهي محدوده شده تر كه بعداز مرگ او پديدار شد، ديدگاه دولت به شكل افراط آميزي طولاني شد و پايداري و ا يستادگي فرد به شكل متناسبي كاهش يافت ( شكل 3-8 ). سرباز تبعه بدون چون و چرا از Polis خود در موقع قرار گرفتن درمعرض حمله دفاع مي كرد و تبديل به يك مرد مبارز حرفه اي مي شد كه سربازي براي او يك وظيفه بود. جنگيدن اكنون قابل مبادله بنظر مي رسيد و پيروزي تبديل به بك تصوير آبستره شد. و بنابراين بدون شكل در آنجا يك اشتغال فكري درخصوص شكست و يك تورم به طرف زوال حركت مي كرد. حرفه اي گرايي رقابت هاي قهرماني ظاهراً درخشش پيكره پيروز را از بين برد. اكنون ما تصوير محكم و چغر را نشان مي دهيم كه تاج پيروزي او چيزي كمتر از پاداش خداپرستي نسبت به بهره قابل ملموس و سخت مي باشد.

      تغييري كه ما در اينجا به تفصيل تصوير مي كشيم در پيكر تراشي بطور آشكار نمايان است. رشد صورتگري، تصويريگري كودكان و عتيقه هاي جذاب، زنان برهنه بعنوان حاصل عشق شهوت انگيز و بازنمايي دقيق مردم پير، موضوعاتي از درد و شكست بودند. خودپيكر تراشي داراي يك شكل سست تري بوده و براي تئاتري بودن و درگيري قدرتمندانه مستعد بودند. ساختار ارزشي، كمتر انعطاف پذير شد. يونان كلاسيك، مثل برنايي كه از آن بت‌سازي        مي كند، بلندنظر، تسليم ناپذير و انحصاري شد. ظاهرا فرهنگ با امپراطوري طويل شده قدمت يافت و آسانگيرانه، تسليم ناپذير و به شكلي گسترده ترحم آميز شد.

      قهرمانان كلاسيك بالاتر از همه معيارهاي اخلاقي بوده و بر اساس نظريه ارسطو خصلت بافتي در انسان است كه گزينش را آشكار مي سازد و اين چيزي است كه يك انسان انتخاب مي كند و يا در جرياناتي كه در آن گزينش آشكار نيست مورد اجتناب قرار مي گيرد. قهرمانان در هنر كلاسيك اغلب در لحظه تصميم گيري در نظر گرفته مي شود و اين همان قياس دو حدي غيرثابت است. اين به انديشه مربوط مي شود كه انسانيت او را آشكار مي سازد. ما براي او احساس همدردي مي كنيم چون ما آن را با طرز ايستايي او بين دو جهت مخالف شناسايي مي كنيم چون اخلاقيات او و ما وجودگرايانه مي شود.

      قهرمانان يونان، ابزاري براي انتخاب نمي باشد ولي قرباني آن مصداق دارد. اخلاقيات او وابسته به نمايش ملودرام است. او بين جانشين ها مطرح نمي شود بلكه در حالت رويارويي نشان داده مي شود. هنرمندان او را بعنوان پيروز يا شكست خورده به شكل ترحم‌آميزي به تصوير مي‌كشند. بنابراين به ناظر اجازه داده نمي شود تا  در مبارزه درگير شود. تصوير مربوط به بعد از بروز تاثير بوده و در ايجاد انگيزش و تحريك يك پاسخ قابل پيش‌بيني مستعد            مي‌باشد. پيام بيان نمي شود بلكه فرياد زده مي شود. بنابراين ما مجبور به ابراز همدردي      مي شود كه به معني احساس كردن براي چيزي مي باشد. ( شكل 4-8 )

روزهاي پيشرس

      اين مشاهدات نيز براي معماري به شكلي انتزاعي تر كاربرد دارد. نخست ما بايد به خاطر بياوريم كه با روندهاي گسترده را در يك دوره زماني طولاني جدول بندي مي كنيم. اتصال بين دوره كلاسيك و يوناني جلوه دادن پادشاهي الكساندر مي‌باشد ولي رويدادهاي نظامي و سياسي هميشه يك تغيير را آغاز نمي‌كنند. آنها گاهي اوقات باعث ته نشست آن مي‌شود. همچنين به  خاطر داشته باشيد كه يك سبك از شرايط و مولفه هايي سرچشمه مي‌گيرد كه در موقع بدست آوردن اعتبار كلي، به حوزه اي فراتر از نقطه معين شده مي‌رسد. و حتي بعد از نمايان شدن سرنوشت ساز خود، يك سبك با حالات قديمي تر و همزيستي  مي كند كه حامل عوامل لمس شده يا لمس نشده با نسخه جديد مي باشد. آنچه كه ما معماري يوناني مي‌ناميم در واقع در دوره قبل از الكساندر شروع شد. اين اصطلاح خود سيصد سال قبل را از دوران الكساندر تا سقوط آخرين پادشاهي الكساندري، كلوپاتراي مصر تا رومانس در 31 سال قبل از ميلاد پوشش داد. معماري در طول اين دوره توسعه يافته در راستاي سرزمين پهناور مربوطه، پويا و يكنواخت نبود.

      با نگاه كردن به گذشته ما بذرهاي كاشته شده معماري يونان را در قرن پنجم مي يابيم كه احتمالا در آن يعني محل اساسي كلاسيك گرايي بهتر نمايان مي شود. در اثر جاويدان محوري شيبراهه دستاوردي Akropolis و ديدگاه غرب از پيش نماهاي Parthenon ، يكي از موضوعات اصلي معماري يونان، ترجيح آن براي تاثيرات جهت دار شده و استفاده قابل توجه از پلكان مي باشد. ( شكل 16-7 ) در ارتفاع غربي Erechtheion ، ستون و ديوار، دو تمايز و عامل جداگانه از طرح يونان، اتصال يافتند. ستون به كار گرفته شده كه به آن رجوع مي‌كنيم نشان يا نماد معماري يوناني بوده وبه همراه ستون توي ديوار يا پايه ستون به كار گرفته شده، مولفه اصلي يك دامنه از مفصل شدگي سطحي مي باشد كه عواقب نمونه آن تا دوران مدرن احساس خواهد شد.

شناخت معماري يونان

۲۵ بازديد

شناخت معماري يونان

شناخت معماري يونان

معماري يونان

معماري يونان

نظام جديد

       دوران پادشاهي Polis- واحد اجتماعي و اجرايي كشور يونان- در قرن پنجم قبل از ميلاد مسيح بود. از آن موقع به بعد اين ساختار قدرتمند، سمبول و نشانه خود را به فراتر از حوزه و قلمرو يونان انتقال داده است. تا حدي مثل جزيره سيسيل يونان و بخش جنوبي ايتاليا، شهرسازي اتروسكا راحتي قبل از آن لمس كرده بود. رُم در قرن هشتم قبل از ميلاد مسيح يك فرايندي شبيه به Synoeaesm كه ارسطو آن را بعنوان عامل شهرسازي اوليه يونان شناخته است، مطرح شد. در واقع اسكان هاي شبه شهري در اسپانيا و در بخش مركزي و شمال غرب اروپا در زمان Polis نشان مي دهد كه عملكرد يونان اكنون داراي اعتباري فراتر از خط ساحلي مديترانه در منطقه اي مي باشد كه در آن الگوي معمول، يكي از قلعه هاي تپه‌اي           شده است.

     ولي در زماني كه نماد يا مثال polis عادات روستايي اروپايي را احيا مي كرد، سرنوشت آن در سرزمين يونان به سمت يك روند نزولي حركت مي كرد. بلافاصله بعد از جنگ شديد Peloponnesian بين آتن و اسپانيا در پايان قرن پنجم، يك رشد سريع در سرعت تولد باعث برجاي ماندن آثار بيشتري نسبت به polis شد. اين امر به همراه اقتصاد ضعيف، بيكاري شديد را بوجود مي آورد. مستعمره سازي بعنوان راه حل، غيرمتداول شده بود. مرد جواني كه نمي‌توانست كاري پيدا كند اكنون تبديل به يك سرباز حرفه اي شده و تمايل به خدمت كردن به هر كسي را داشت. مفهوم سرباز مزدور براي polis كلاسيك كه بيش از هر چيز يك ماهيت اخلاقي بر اساس تعهد كامل يك شخص به يك مكان منحصر به فرد و خاص را بازنمايي مي كرد خصمانه بنظر مي رسيد و اين تنها آغاز رويداد بود.

      در قرن چهارم، يك فراخوان براي متحد شدن شهرهاي يونان در قالب يك كنفدراسيون قوي كه بتواند به طرف مرزهاي جديد پيش برود مطرح شد. گزينه آشكار آسيا، سرزميني كه توسط امپراطوري ايران تحت حفاظت قرار داشت بود كه در عين حال شهرهاي يونان را نيز در ساحل lonian كنترل مي كرد. براي برگشت، حمله قبلي مي توانست يك محرك قوي براي اتحاد، و يك علت مقدس باشد. در عوض به شكلي غيرقابل انتظار، نيروي ارتش كه          مي توانست اين عملكرد سراسر يوناني را پيش براند اكنون درحاشيه هاي جهان يونان در منطقه مقدونيه ( Macedania ) تجسد يافته است. اين پادشاهي رو به عقب در ارتفاعات شمالي يونان در اواسط قرن تحت پادشاهي فيليپ دوم چشمگير شد. مبارزه فيليپ براي متحد كردن يونان از طريق نيرو در صورت لزوم، به وسيله پسر تيزهوش الكساندر تكميل شد.        (‌شكل 8-1‌) اين پيشروي مقدونيه، گرچه داراي هدف نهايي بزرگي بود ولي خودمختاري شهرها يعني پرافتخارترين سرمايه ها آن ها را مسكوت مي كرد.

      وقتي كشور يونان براي تبديل شدن به يك ملت تحت فشار قرار گرفت، الكساندر تصميم به آزاد كردن آسيا كرد. ارتش او در ناحيه اصلي Anatolia نفوذ كرد و با نيروي حركتي غيرقابل مهار سرزمين هاي قديمي دنياي شرق را در يك دهه درهم كوبيد و در مرز ورودي هند متوقف شد.
  تسخير سريع، پايان polis كلاسيك بود. در نظام جديد هزاران شهر- ايالت همزيست كوچك و بزرگ كه جامعه بي ثبات يونان را شكل داده بودند خود را در يك ساختار سياسي گسترده درگير كرده بودند كه حاوي امپراتوري هاي قديمي مثل ايران و هند بود. حكومت يونان، مدت زيادي با مبارزات يونان همراستا نبود. اكنون بسياري از يوناني‌ها در مياني مردم بيگانه زندگي مي كردند و دوگانگي قديمي يونان و بي تمدني را مطرح مي‌ساختند. بنابراين تمايز نابود شده ديگري كه جايگاه يونان را در تدبير چيزها تثبيت مي كرد، رابطه بين انسان و جمعيت جاودان اليمپوس بود كه قدرت خود را در زماني كه الكساندر، يك فناپذير محض، حتي قبل از مرگ خود به رتبه خدايي رسانده شد، از دست داد. اين عملكرد خيلي زود در ميان سلسله‌هايي كه اين امپراتوري بدبار را در سالهاي آتي پيش بيني كرده بودند، عادي شد.

      يك تصوير معروف از يكي از اين مردان، پيكر برنزي با عنوان حاكم يونان يك نماد يا علامت گويا از نظام جديد مي باشد ( شكل 2-8 ). در دوره كلاسيك چنين پيكره هاي عمومي از مردان لخت و عريان مربوط به قهرمانان و ورزشكاران پيروز بوده است نه حاكمان؛ و فرمول اين Kouroi نشان دادن قدرت قابل كنترل باقي مانده يا تعادلي بود يعني يك توده يا پيكره آگاه از توان بالقوه بدون نياز به تبليغ خود. تصوير يونان يكي از قدرتهاي فاقد تعقل فرانما، غلوآميز و بسيار قدرتمند مي باشد. و هنوز اعتماد به نفس تعميم يافته از پيكره با نگراني خاص در صورت انكار مي شود كه اغلب نشان دهنده نگراني و اخم كردن مي باشد. اين فاصله بين سر و بدن و وابستگي صورت براي تعيين آدميزاد بودن يك فرد، با وجود سر و بدن غير قابل تفكيك از هم، يك فرد را بعنوان تجسم چيزي بزرگتر از خودش نمايان             مي نمايد يعني حالتي را نشان مي دهد كه او را مي سازد.

      از روش هاي كلاسيك مبتني بر لحاظ يك فرد در چهارچوبي از شهر كشور مي باشد. اين بزرگي او در محدوده باريكي از شهر مي باشد كه فرهنگ كلاسيك در آن برگزار مي‌شود. و اين دقيقا بدان معناست كه عملكرد افسانه مانند الكساندر تخريب شد. ايالت به شكل خوفناكي درگرو امپراتوري بود. حتي باوجود پادشاهي محدوده شده تر كه بعداز مرگ او پديدار شد، ديدگاه دولت به شكل افراط آميزي طولاني شد و پايداري و ا يستادگي فرد به شكل متناسبي كاهش يافت ( شكل 3-8 ). سرباز تبعه بدون چون و چرا از Polis خود در موقع قرار گرفتن درمعرض حمله دفاع مي كرد و تبديل به يك مرد مبارز حرفه اي مي شد كه سربازي براي او يك وظيفه بود. جنگيدن اكنون قابل مبادله بنظر مي رسيد و پيروزي تبديل به بك تصوير آبستره شد. و بنابراين بدون شكل در آنجا يك اشتغال فكري درخصوص شكست و يك تورم به طرف زوال حركت مي كرد. حرفه اي گرايي رقابت هاي قهرماني ظاهراً درخشش پيكره پيروز را از بين برد. اكنون ما تصوير محكم و چغر را نشان مي دهيم كه تاج پيروزي او چيزي كمتر از پاداش خداپرستي نسبت به بهره قابل ملموس و سخت مي باشد.

      تغييري كه ما در اينجا به تفصيل تصوير مي كشيم در پيكر تراشي بطور آشكار نمايان است. رشد صورتگري، تصويريگري كودكان و عتيقه هاي جذاب، زنان برهنه بعنوان حاصل عشق شهوت انگيز و بازنمايي دقيق مردم پير، موضوعاتي از درد و شكست بودند. خودپيكر تراشي داراي يك شكل سست تري بوده و براي تئاتري بودن و درگيري قدرتمندانه مستعد بودند. ساختار ارزشي، كمتر انعطاف پذير شد. يونان كلاسيك، مثل برنايي كه از آن بت‌سازي        مي كند، بلندنظر، تسليم ناپذير و انحصاري شد. ظاهرا فرهنگ با امپراطوري طويل شده قدمت يافت و آسانگيرانه، تسليم ناپذير و به شكلي گسترده ترحم آميز شد.

      قهرمانان كلاسيك بالاتر از همه معيارهاي اخلاقي بوده و بر اساس نظريه ارسطو خصلت بافتي در انسان است كه گزينش را آشكار مي سازد و اين چيزي است كه يك انسان انتخاب مي كند و يا در جرياناتي كه در آن گزينش آشكار نيست مورد اجتناب قرار مي گيرد. قهرمانان در هنر كلاسيك اغلب در لحظه تصميم گيري در نظر گرفته مي شود و اين همان قياس دو حدي غيرثابت است. اين به انديشه مربوط مي شود كه انسانيت او را آشكار مي سازد. ما براي او احساس همدردي مي كنيم چون ما آن را با طرز ايستايي او بين دو جهت مخالف شناسايي مي كنيم چون اخلاقيات او و ما وجودگرايانه مي شود.

      قهرمانان يونان، ابزاري براي انتخاب نمي باشد ولي قرباني آن مصداق دارد. اخلاقيات او وابسته به نمايش ملودرام است. او بين جانشين ها مطرح نمي شود بلكه در حالت رويارويي نشان داده مي شود. هنرمندان او را بعنوان پيروز يا شكست خورده به شكل ترحم‌آميزي به تصوير مي‌كشند. بنابراين به ناظر اجازه داده نمي شود تا  در مبارزه درگير شود. تصوير مربوط به بعد از بروز تاثير بوده و در ايجاد انگيزش و تحريك يك پاسخ قابل پيش‌بيني مستعد            مي‌باشد. پيام بيان نمي شود بلكه فرياد زده مي شود. بنابراين ما مجبور به ابراز همدردي      مي شود كه به معني احساس كردن براي چيزي مي باشد. ( شكل 4-8 )

روزهاي پيشرس

      اين مشاهدات نيز براي معماري به شكلي انتزاعي تر كاربرد دارد. نخست ما بايد به خاطر بياوريم كه با روندهاي گسترده را در يك دوره زماني طولاني جدول بندي مي كنيم. اتصال بين دوره كلاسيك و يوناني جلوه دادن پادشاهي الكساندر مي‌باشد ولي رويدادهاي نظامي و سياسي هميشه يك تغيير را آغاز نمي‌كنند. آنها گاهي اوقات باعث ته نشست آن مي‌شود. همچنين به  خاطر داشته باشيد كه يك سبك از شرايط و مولفه هايي سرچشمه مي‌گيرد كه در موقع بدست آوردن اعتبار كلي، به حوزه اي فراتر از نقطه معين شده مي‌رسد. و حتي بعد از نمايان شدن سرنوشت ساز خود، يك سبك با حالات قديمي تر و همزيستي  مي كند كه حامل عوامل لمس شده يا لمس نشده با نسخه جديد مي باشد. آنچه كه ما معماري يوناني مي‌ناميم در واقع در دوره قبل از الكساندر شروع شد. اين اصطلاح خود سيصد سال قبل را از دوران الكساندر تا سقوط آخرين پادشاهي الكساندري، كلوپاتراي مصر تا رومانس در 31 سال قبل از ميلاد پوشش داد. معماري در طول اين دوره توسعه يافته در راستاي سرزمين پهناور مربوطه، پويا و يكنواخت نبود.

      با نگاه كردن به گذشته ما بذرهاي كاشته شده معماري يونان را در قرن پنجم مي يابيم كه احتمالا در آن يعني محل اساسي كلاسيك گرايي بهتر نمايان مي شود. در اثر جاويدان محوري شيبراهه دستاوردي Akropolis و ديدگاه غرب از پيش نماهاي Parthenon ، يكي از موضوعات اصلي معماري يونان، ترجيح آن براي تاثيرات جهت دار شده و استفاده قابل توجه از پلكان مي باشد. ( شكل 16-7 ) در ارتفاع غربي Erechtheion ، ستون و ديوار، دو تمايز و عامل جداگانه از طرح يونان، اتصال يافتند. ستون به كار گرفته شده كه به آن رجوع مي‌كنيم نشان يا نماد معماري يوناني بوده وبه همراه ستون توي ديوار يا پايه ستون به كار گرفته شده، مولفه اصلي يك دامنه از مفصل شدگي سطحي مي باشد كه عواقب نمونه آن تا دوران مدرن احساس خواهد شد.