چگونگي پيدايش قلمكاري

سيما فايل دانلود مقاله گزارش كارآموزي پروژه نمونه سوال

مقاله هنر قلمكاري در ايران

۱۳ بازديد

مقاله هنر قلمكاري در ايران

مقاله هنر قلمكاري در ايران

مقاله هنر قلمكاري در ايران

مقدمه

در طول تاريخ پر حادثه‌ي ايران ، هنر پيوسته بزرگترين افتخار ايرانيان بوده و دستاوردهاي هنري، هديه‌ي دايمي ايرانيان به تاريخ جهان.

ويژگي هنر ايران در اولين نگاه پيوند شكوهمندش با زندگي است و تكيه‌يي مطمئن كه بر تجربيات بشري در رشته هاي مختلف دارد. به عبارتي صريح تر،‌از قديم ترين زمان اگر چه هنر امري عادي و معمول بود، ايرانيان براي زيبايي مقياسي بلند قايل بودند و در طي قرن ها هميشه ذوق و فهمي عامل و استادانه مايه‌ي تعالي و ترقي هنرشان بوده ... هنر با زندگيشان پيوند داشته و انواع هنرها نيز در ارتباط با يكديگر بوده اند. هر هنري از هنر ديگر مشتق مي‌شده وعجيب اينكه هنرمندان ايراني هرگز در بنداسم و عنوان نبوده اند و نگاهي گذرا به بازمانده هاي هنري ايران زمين بهترين مؤيد ايثار نفس و فروتني هنرمندان ايراني است و از هر صد اثر باقيمانده، ممكن است تنها يكي امضاي به وجود آورنده اش را داشته باشد...

بطور كلي بايد گفت آن بخش از هنر ايران كه هنري متعهد و ردمي بود، بخاطر پيوند و آميختگي محكم و استوارش با زندگي مردم توانست به دور از جنبه هاي تجاري و بيشتر در صراحت و صداقت رشد كند.

قلمكارسازي از جمله هنرهايي است كه عليرغم پيشينه‌ي دير و دورش، تا كنون كمتر موضوع يك تحقيق جامع و جدي بوده واگر درباره‌ي ساير رشته هاي صنايع دستي ايران كم و بيش مآخذي در دسترس عموم هست، پيرامون اين “هنر – صنعت” كمتر با نوشته يا كتابي برخورد مي كنيم و آنچه كه در كتب مختلف يافت مي‌ شود بسيار محدود بوده و به هيچ وجه نمي تواند جوابگوي علاقمندان تحقق پيرامون دست سازهاي ايراني باشد.

قلمكار نوعي از بافته هاي رنگارنگ و الوان و يا پارچه‌يي ساده و مازو شده از كرباس كتان و غيره است كه بر آن به وسيله‌ي قالب و مهر نقوشي تصوير كرده باشند و آنرا به اشكال پرده، سفره، روميزي و غيره درآورند.

اين “هنر – صنعت‌” كه وجه تسميه اش را از شيوه‌ي توليد آغازين خود وام گرفته و هم اينك به گونه‌يي گسترده در اصفهان و به شكلي محدودتر در مشهد و دامغان هنوز، رونق و رواجي دارد از حدود اوايل قرن هفتم هجري قمري و همزمان با هجوم مغول ها، به ايران راه يافته و در گذشته هايي دور اصفهان، شيراز ، بروجرد، همدان، رشت، كاشان ، نخجوان، يزد، سمنان ، گناباد، نجف آباد و روستاهاي فارسان،‌گزيرخوار، خورزوق، برخوار، لنجان سده و ... جزو مراكز مهم پارچه هاي قلمكار به شمار مي‌رفته و از نظر اهميت، پارچه هاي قلمكار بروجردي در درجه‌ي اول قرار داشته است هم چنين شواهد و مدارك مكتوبي ازج مله نظريه عيسي بهنام در كتاب صنايع دستي ايران وجود دارد كه حاكي از وجود نوعي پارچه‌ي نقاشي شده در قرن پنجم هجري قمري (يازدهم ميلادي) است و همين امر باعث شده تا گروهي از سر شتابزدگي سابقه‌ي توليد قلمكار را به روزگار محمود غزنوي برسانند. در حاليكه صحت اين مطلب را به دشواري ميتوان پذيرفت زيرا استاد معتبرتر گوياي آن است كه قلمكاري و نقاشي روي پارچه به شكلي كه امروزه مرسوم است دقيقاً از دوره‌ي مغول ها در ايران متداول شده وعلت نيز آن است كه چون مغول ها خراجگذار دولت چين شمالي بودند، اجباراً به ورود كالاهاي چيني از جمله روي خوش نشان دادند و از آنجائيكه پارچه هاي چيني در مدت كوتاهي توانست در بازارهاي ايران فروش فوق العاده‌يي پيدا كرده و مورد توجه مصرف كنندگان ايراني قرار گيرد، هنرمندان رنگر و نساج از سويي درصدد كسب بازار جديدي براي فرآورده هايشان برآمدند و از سويي كوشيدند تا توجه خوانين و عمال حكومت را به خود جلب كنند. زيرا بنا به روايت مرتضي راوندي در تاريخ اجتماعي ايران : “طبقه‌ي صنعتگران و پيشه وران در دوران حكومت سامانيان، غزنويان، سلجوقيان و خوارزمشاهيان طبقه‌ي موثر و فعالي در محيط اجتماعي ايران بودند. تاجاييكه قوم خونخوار مغول كه به هيچ چيز پاي بند نبودند نسبت به طبقه‌ي هنرمند نظر عنايت داشتند و از كشتن و از بين بردن آنها حتي الامكان خودداري مي كردند...” و از عبيد زاكاني نقل شده كه : “در تواريخ مغول وارد است كه هلاكوخان را چون بغداد مسخر شد جمعي را كه از شمشير بازمانده بودند بفرمود تا حاضر گردند حال هر قومي باز پرسيد : چون بر احوال مجموع واقف گشت گفت : از محترفه ناگزير است و ايشان را رخصت داد تا بر سر كار خود رفتند. تجار را مايه فرمود دادن تا از بهر بازرگاني كنند و ... “ به همين جهت صنعتگران در صدد ابداع شيوه‌ي جديدي براي منقوش كردن پارچه و نماياندن هنر خود برآمدند كه از آنجمله نقاشي روي پارچه هاي ابريشم يا به اصطلاح پارچه هاي قلمكار قابل اشاره است.

متأسفانه به دليل آسيب پذيري نسوج پارچه در برابر عوامل جوي و نيز مصرفي بودن اكثر توليدات قلمكارسازان ايراني، در حال حاضر هيچگونه نشانه‌يي از قلمكارهاي مربوطه به دوران ياد شده در دست نيست و منهاي آن تعداد از پارچه يي كه نزد خانواده هاي ايراني حفظ شده يا در موزه هاي كشور محفوظ است قديمي ترين قلمكار ابريشمي در مجموعه‌ي بارون ژرم پيشون نگهداري مي شود و متعلق به قرن هجدهم ميلادي (دوازدهم هجري قمري) است و ظاهراً تعلق به اصفهان دارد. در موزه‌ي متروپوليتن نيز نمونه هايي از قرن نوزدهم ميلادي موجود است كه حاصل كار هنرمندان اصفهان، يزد و همدان مي‌باشد و گوياي اينكه تا حدود دويست سال پيش توليد قلمكار در يزد و اصفهان رواج داشته همچنين مآخذي در دست است كه نشان مي‌دهد : قلمكار يزد با پارچه‌ي كرباس درست مي‌شده و از حيث لطافت و خوش نمايي به پاي قلمكارهاي اصفهاني نمي‌رسيده و داراي عرض كمي بوده وغالباً دو پارچه‌ي كم عرض را در كنار هم مي‌دوخته اند تا يك قطعه‌ قلمكار به دست آيد.

تاريخچه

نحوه‌ي ابتدايي توليد قلمكار بدين شكل بوده كه ابتدا با قلم روي پارچه هاي پنبه‌يي (و احتمالاً ابريشمي) طرح هاي مورد نظر را نقاشي نموده و سپس با مواد شيميايي ويژه‌يي نسبت به تثبيت رنگها اقدام ميكرده اند. ليكن به دليل فقدان هماهنگي لازم بين نقوش ونيز از آنجا كه اين كار مستلزم صرف وقت فراواني بود تكامل تدريجي قلمكارسازي باعث شد تا براي دسترسي به توليد بيشتر و نيز ايجاد هماهنگي و يكنواختي نقوش، استفاده از مهره هاي چوبي جايگزين استفاده از قلم مو شود و جهت فراهم آوردن امكان استفاده‌ي عموم مردم از پارچه هاي قلمكار تهيه قلمكارهايي بر روي كتان، چلوار، كرباس و ساير انواع پارچه نيز رواج يابد و تحقيقاً ميتوان فاصله‌ي اوايل قرن دهم هجري قمري (حدود 1502 ميلادي) تا اواسط قرن دوازدهم هجري قمري (حدود 1722 ميلادي) را اوج قلمكارسازي و روزگار اعتلاي هنر و صنعت قلمكارسازي كشور به حساب آورد. چه آنكه در فاصله‌ي سالهاي ياد شده تقريباً اكثر مردم كشور مصرف كننده‌ي پارچه هاي قلمكار بودند وضمن استفاده از اين پارچه جهت تهيه‌ي انواع پوشاك، به عنوان پرده، سفره، مجمعه پوش، سجاده، رويه لحاف، بقچه، سوزني حمام، قطيفه، رويه‌ي پشتي، دستمال و كتيبه هايي براي تزئين مجالس سوگواري نيز از آن استفاده ميكردند و افزون بر اين قلمكارهاي ايراني در خارج از كشور نيز خريداران فراواني داشت.

نقوش اين پارچه ها (جز در مواردي كه سفارش دهنده تقاضاي نقش خاصي را داشت) بيشتر عبارت بود از نقوش اسليمي، مناظر شكار و چوگان بازي، مجالس رزمي با الهام از وقايع كربلا و داستانهاي حماسي ايران، شمايل هايي از ائمه اطهار و پيشوايان و نيز مناظري كه بيشتر متأثر از اشعار خيام، حافظ، فردوسي، نظامي و ... بود و نقش معروف به ترمه‌يي يا بته جقه‌يي در اغلب اينگونه پارچه ها چه در حاشيه و چه در متن به تعداد زيادي يافت مي‌شد و در حواشي بسياري از پارچه ها و به ويژه كتيبه هايي كه خاص مجالس سوگواري تهيه مي گرديد آيات قرآن و اشعاري به زبان عربي و فارسي با خط كوفي يا نستعليق به چشم مي‌خورد. يكي از اين حاشيه ها كه به حاشيه‌ي محتشم شهرت دارد شامل دوازده بيت از اشعار محتشم كاشاني در ذكر وقايع عاشورا و رثاي امام سوم شيعيان حضرت حسين بن علي عليه السلام است.

عبدالحسين احساني در كتابي كه با عنوان مجموعه‌ي قلمكار ايران در سال 1350 انتشار داده مجموعاً 12 طرح مربوط به قبل از سال 907 هجري قمري - 79 طرح مربوط به سالهاي 907 تا 1148 قمري – 28 طرح مربوط به سالهاي 1148 تا 1214 هجري قمري – 55 طرح مربوط به سال هاي 1214 تا 1345 هجري قمري و تعداد بسيار محدودي از طرح هاي مربوط به شصت ساله‌ي اخير را آورده است در حاليكه علي چيت ساز، يكي از قلمكارسازان ايراني،‌در تحقيقي كه با عنوان صنعت قلمكار ايران از سوي سازمان صنايع دستي ايران انتشار يافته ضمن اشاره به 334 قالبي كه در حاضر قلمكارسازان ايراني از آنها استفاده مي كنند به نقوش فراواني كه توسط حاج محمد رضا و حاج تقي اخوان چيت ساز و استاد رحيم بيدادي از روي ضريح ها، كاشي كاري ها و قرائن قلمكار تهيه شده نيز اشاره كرده است كه ارزيابي دقيق اين قالب ها و نقوش به خوبي ميتواند سير تحولي و اوج و حضيض هاي صنعت قلمكارسازي در ايران را به نمايش بگذارد و مددرسان محققان در دسترسي به واقعيات باشد چرا كه متأسفانه در زمينه‌ي قلمكارسازي تا پيش از سال 907 هجري قمري جز آنچه به طور پراكنده در گوشه و كنار كتب و رسالات آمده اطلاعات قابل توجه ديگري در دست نيست.

تولد دوباره قلمكارسازي : “هنر – صنعت ” قلمكارسازي كه گفته شد در طول سالهاي 907 تا 1148 هجري قمري به شكوه و بالندگي كافي رسيد در فاصله‌ي سالهاي 1148 تا 1214 تدريجاً به سوي سيري قهقرايي كشيده شد و سرانجام در فاصله‌ي سالهاي 1214 تا 1345 هجري قمري كاملاً سقوط كرد و از ميان انبوه قلمكارسازان جز معدودي انگشت شمار باقي نماندند. زيرا به علت ضعف و سستي شاهان قاجار از يك سو و طمع بيش از حد كشورهايي نظير انگليس، روسيه ، هلند و هند از سويي ديگر كه هر يك به شكلي سعي در غارت ثروتهاي كشوري چون ايران داشتند، به تحريك گروهي از كارگزاران خارجي كه در سازمانهاي اقتصادي كشور به كار اشتغال داشتند و طبيعتاً نمي توانستند نيكخواه و دوستدار ايرانيان باشند، سيستم دريافت ماليات از زمين هاي مزروعي وضع و به مرحله‌ي اجرا گذاشته شد و دريافت ماليات از زمين هاي كشاورزي به صورت يكي از منابع مهم درامد دولت درآمد و به گونه‌يي كه علي اصغر شميم نوشته است : دولت طبق فهرست هاي معين از هر جريب، يعني هر ده هزار مترمربع زمين كشاورزي مبلغي به نقد ومقداري جنس ماليات مي گرفت و چون مودي ماليات، مالك و ارباب بود در برابر سهمي كه به دولت مي‌پرداخت هر چه دلش مي خواست از برزگر و دهقان مي ستاند به طور مثال “سرپرسي سايكس” درباره‌ي يكي از روستاهاي خراسان نوشته است كه : ماليات اين قريه 86 ليره (حدود پانصد تومان آنروز) است ولي مبلغي كه از كشاورزان كسر ميگردد از 140 ليره (حدود هشتصد تومان آنروز) كمتر نيست و اين همه در شرايطي اتفاق مي افتاد كه به نوشته‌ي علي اصغر شميم محصولات كشاورزي تقريباً تمام نيازمنديهاي زندگي ساده و محقر اكثريت جامعه‌ي ايران را تأمين مي كرد و جز در مواردي معدود نيازي به كالاهاي بيگانه در پيش نبود و عليرغم اينكه صنايع كشور عموماً دستي بود و ابزارآلات ساده و مختصري در صنعت به كار مي رفت و نيروي اساسي مولد عبارت بود از نيروي فكري و قوه‌ي محرك عبارت بود از نيروي جسمي كارگران، معهذا صنايع كوچك رشد و رونقي نسبي داشت و مثلا در زمينه‌ي بافندگي (كه فعلا مورد بحث است) انواع قالي و قاليچه ، انواع پارچه هاي كرباس ، متقال، شال، برك، زري، تريمه ، مخممل، عبنا و ... بافته مي شد و مواد اوليه‌ي بافندگي از قبيل پنبه و پشم و ابريشم در داخل كشور تهيه و تمام محصولات اين صنايع نيز در ايران به مصرف مي رسيد و نمد مالي و قلمكارسازي و گيوه كشي و بافت تافته و امثال آن نيز جزو اين رشته از صنايع دستي بودولي بعد از وضع ماليات بر اراضي مزروعي تدريجاً زمينهاي كشاورزي فراواني نكاشته ماند و قهرا كشور از يك سو نيازمند واردات مواد غذايي شد و از سويي ديگر صنعتگراني كه ادامه‌ي حرفه شان ارتباط با پنبه‌ي توليد داخلي داشت بيكار ماندند و در نتيجه دروازه‌ي بازارهاي كشور به روي فرآورده هاي مختلف خارجي گشوده شد و اگر تا قبل از آن مردم احتياجاتشان را از داخل كشور تأمين مي كردند و جز در مورد نفت و بعضي از انواع ادويه محتاج كشورهاي خارجي نبودند تدريجاً به استفاده از فاستوني انگليسي، كفش ساخته شده از چرم خارجي، سماورگران قيمت روسي، ظروف چيني آلماني و روسي، انواع قماش لهستاني و اتريشي و بلورآلات ساخت مغرب زمين تشويق شدند و با گسترش اين روحيه‌ي مصرف و همپاي تضعيف كشاورزي و دامداري كه ناچارا تضعيف صنايع دستي را نيز به دنبال داشت، اجناس مختلف خارجي بازارهاي سراسر كشور را انباشت و منسوجات پنبه‌يي ، پارچه هاي پشمي، بافته هاي پشم و پنبه‌ي مخلوط، بافته هاي ابريشم خالص، بافته هاي ابريشم و پنبه‌ي مخلوط به صورت عمده ترني واردات ايران درآمد و ... طبيعي است كه در چنين شرايطي جايي براي بافنده و قلمكارساز ايراني باقي نماند و صنعتگران تدريجاً از گردونه‌ي توليد خارج شدند و هر يك از گوشه‌يي فرا رفتند.

چگونگي پيدايش قلمكار

دكتر فيليپس آكرمان (Drs.Phyllis Ackerman) نويسنده‌ي كتاب بررسي هنر ايران كه از سال 1935 ميلادي و پس از سفر به اصفهان و گفتگو با گروهي از قلمكاران سازان ايراني به تحقيق پيرامون اين “هنر – صنعت” پرداخت در مقاله‌يي كه با همكاري سومي گلاك (SumiGluck) به رشته‌ي تحرير درآورده چگونگي پيدايش قلمكار در جهان و سير تكويني آن را مورد نگرش قرار داده و متذكر شده است كه :‌قديمي ترين مدرك مربوط به قلمكارسازي را در نقش هاي ديواري مقابر مصري 2100 سال پيش از ميلاد ميتوان يافت. از مقابر “هفت برادر” سكاها نيز كه متعلق به قرن چهارم پيش از ميلاد است پارچه هاي قلمكار به دست آمده و از جمله‌ي نقوش آنها، تصوير پر شده كه در شيوه‌ي سفال سازي امروزي يزد رواج دارد و نيز نقش تاك در حاشيه ها كه يادآور سنت مختلط ايراني و يوناني است درخور توجه مي باشد در حاليكه محققان هم داستانند كه قلمكارسازي در سده‌ي چهارم پيش از ميلاد به وسيله‌ي هنديان اختراع شده است.

هرودوت تاريخ نويس يوناني، درسده‌ي پنجم پيش از ميلاد ضمن توصيف اقوام منطقه‌ي قفقاز، از جامه هاي نقشدار آنان ياد مي كند.

كهن ترين نمونه‌ي موجود پارچه‌ي قلمكار كه از يك گور مصري متعلق به قرن چهارم پيش از ميلاد بدست آمده نيم تنه‌ي كودكي است با نقش ستاره مانند آبي رنگ، يك قالب قلمكارسازي به طول پنج سانتي متر صفحه‌ي چاپي به قطر چهارسانتيمتر و متعلق به همين دوره نيز پيدا شده است. اين قالب بسيار شبيه به مهرهايي است كه براي تزئين و نيز نشان كردن آثار سفالي دوره‌ي اشكاني و ساساني به كار مي‌رفته ، در واقع در روزگار ساسانيان ، قلمكارسازي به صورت يكي از شيوه هاي اصلي تزئين پارچه هاي پشمي، كتاني و ابريشمي درآمده بود.

كهن ترين قالبهاي شناخته شده‌ي قلمكارسازي، سه قالب تراشيده از سنگ است ولي همان اندازه و شكل قالب هاي چوبي امروزي را دارد. اين قالبها همراه آثار سفالي سده هاي دهم و يازدهم در حفاري هاي نيشابور پيدا شد و تكه هاي پشمي در لابلاي خطوط نقش قالب به چشم مي خورد ولي قالبهاي چوبي كه به وسيله‌ي مغولان در اواخر سده‌ي سيزدهم ميلادي به ايران آورده شد در ميان ايرانيان هيچ علاقه يي برنيانگيخت… !!

سده هاي هفدهم تا نوزدهم ميلادي ، روزگار رونق صنعت قلمكارسازي با دست و قالب بود. در اين مرحله، تاريخ هندوستان و ايران چنان به هم پيوسته است كه تشخيص خاستگاه فرآورده هاي هنري را بسيار دشوار مي سازد و عامه معمولاً از ميان قلمكارهاي ايراني و هندي جنس پنبه‌يي ظريف تر را به هندوستان نسبت ميدهند. چون هندوستان با منابع سرشار پنبه اش به زودي بازارهاي جهاني را قبضه كرد و “شاردن” نوشته است كه : ايرانيان چلوار بد نمي سازند، ولي محصولشان هيچ ظرافتي ندارد. زيرا ارزانترش را از هندي ها مي توانند بخرند. همچنين ايرانيان نقش كردن پارچه‌ي كتاني را بلدند ولي نه به خوبي هندي ها، زيرا پارچه‌ي كتاني هندي آنقدر ارزان است كه ايرانيان از كمال بخشيدن به فن خود در اين زمينه هيچ طرفي نمي بندند.

ولي “لاك وود كيپلينگ” (Lackwoodkipling) در سال 1283 هجري قمري (1886 ميلادي) اظهار نظر كرده است كه در جاهاي مختلف هند، پارچه هاي قلمكاري ميسازند كه در ظرافت و ريزه كاري با فرآورده هاي ايراني رقابت مي كند و حال آنكه در مدرس دوردست (ظاهرا نام محلي است) مهاجر زادگان ايراني هنوز چيت هايي مي سازند كه در بافت ، پرداخت و نقش درست همانند چيت هاي تهران است. در پنجاب نقش درشت و اغلب خشن است.

قالب و قالب تراشي و ذكر نامي از چند استاد شاخص قالب تراش

قلمكارسازي مراحلي دارد، اما در ‎آغاز بايد مهرها يا قالبهايي را كه نگاره ها بر روي آن كنده شده است در اختيار داشت و لذا كار از تهيه قالب آغاز مي شود. قالب تراشي يكي از هنرهاي بديع و جالب ايراني است كه رونق و رواج آن از دوره صفويه بوده است،‌ چرا كه در آن دوره، محصولات قلمكار متقاضيان بيشتري يافت و ميتوان گفت كه از طريق اين حرفة هنري، همكاري مستمري بين قلمكارسازان و منبت كاران ايجاد شده است. نمونه هاي جالب و ارزشمندي از قالبهاي قديمي به جاي مانده كه هم اكنون تعدادي از آنها در موزه ها از جمله موزه هاي تبريز، مردم شناسي كاخ گلستان و گنجينة هنرهاي اسلامي تهران و نمايشگاه دائمي آثار موزه اي صنايع دستي در تهران يافت مي‌شود. ضمناً مجموعه داران و خانواده هايي در شهر اصفهان برخي از قالبهاي ظريف و بي همانند قديمي را در اختيار دارند.

قالب تراشي، به علت ظرافتهاي ويژة آن، كاري است بسيار پرزحمت و همين طور مهم. قالب قلمكار اصولاً پس از مدتي استفاده به علت آلوده شدن مداوم به رنگ، الياف و كرم پارچه ، گرد و غبار و تحمل ضربات زياد، حساسيت خود را از دست ميدهد و لبه هاي نقوش، تدريجاً ساييده مي شود. در اين حالت قالب قابل استفاده نيست و به جاي آن نقش يا قالب جديدي توليد يا قالب پيشين مرمت مي‌شود.

در حال حاضر، به علت پرزحمت و وقت گير بودن تراش قالب، معمولاً سعي در ترميم و اصلاح قالبهاي قديمي مي‌شود، چرا كه اگر قالبي از بين برود، استادكار قالب تراش موظف خواهد بود يك مجموعة پنج تايي يا احتمالاً يك قالب تنها را توليد كند؛ در صورتي كه اصلاح هر قالب، از نظر صرف وقت ، قابل مقايسه با زمان صرف وقت، قابل مقايسه با زمان صرف شده براي تراش و توليد قالب جديد نيست.

انواع چوب مصرفي براي قالب

در پي بررسيهاي كارشناسي و از دورة صفويه به اين سو، براي تهيه قالب، از چوب درخت گلابي و درخت زالزالك به علت شكل پذيري و دوام نسبتاً زياد آنها استفاده مي‌شود؛ چوب زالزالك معمولاً براي قالبهاي ريزنقش و چوب گلابي براي قالبهاي درشت نقش استفاده مي شود و علت استفاده از اين دو نوع چوب،‌به طور عمده، ترك برداشتن كم، سخت و محكم بودن، قابليت انعطاف و ضربه پذيري آنهاست.