

بررسي رابطه نارضايتي شغلي و افسردگي
بررسي رابطه نارضايتي شغلي افسردگي
فهرست مطالب
فصل اول كليات تحقيق
مقدمه
بيان مسئله
اهميت پژوهش
متغيرها
فصل دوم
پيشينه تحقيق
تعريف افسردگي
نظريه هاي مربوط به افسردگي
پيشينه و ادبيات
فصل سوم روش تحقيق
روش انجام پژوهش
ابزار اندازه گيري
فصل چهارم تجزيه و تحليل داده ها
فصل پنجم نتيجه گيري
محدوديت هاي پژوهشي
پيشنهادهاي پژوهش
بحث و نتيجه گيري
منابع
مقدمه:
اشغال صحيح و گزينش افراد مناسب براي انجام مشاغل از مهمترين عوامل موثر ارزشمند اقتصادي و اجتماعي جامعه و تامين كننده سلامت رواني انسان ها و نيل به خود كفاوي مملكت و بي نيازي از ديگران محسوب مي شوند. اشغال يكي از اساسي ترين فعاليت هاي زندگي انسان به شمار مي رود و هر فردي به خاطر امرار معاش و تراوم زندگي بايد ساعاتي از او قاتلش را كار كند. اشغال واقعه اي از زندگي است. كه براي همه انسانها در بر همه اي از زمان اتفاق مي افتد و هيچ كسي را گريزي از آن نيست همچنين بقاء و رسند جامعه به اشغال وابسته است جوامعي كه انسانهاي فعال و كار آمد دارند بر زندگي خوش حاكند و به انواع گوناگون در تعيين شيوه زندگي جوامع ديگر اثر مي گذارند. رضايت شغلي تعيين كننده مهمي در رضايت از زندگي است و تمام رفتار ها و روابط انسان به طور مستقيم يا غير مستقيم از چگونگي اشتغال او متاثر است. مفاسد اجتماعي به دلايل متعدد ريشه مهمي بيكاري دارند و از طريق اشتغال مي توان بسياري از اين نابه سامانيها را بر طرف كرد با توجه به موارد بالا و نكات بسيار زيادي كه در زمينه اهميت اشتغال مناسب وجود دارد آيا نبايد گام هاي بيشتري براي اشغال مناسب افراد بر داشته شود؟ آيا نبايد صلاحيت هاي انسان با ويژگي هاي شغلي آنان منطق باشد؟ مسلماً بخش مهمي از تصميمات رسمي يا غير رسمي –مقدمه اشتغال موفقيت آميز است. انسان در رشته اي كه تحصيل مي كند بايد در آينده شاغل شود خصوصاً در جامعه ها كه محدوديت هاي آموزشي از نظر نيروي انساني و نيز امكانات وجود دارد بايد به همسوئي تصحيلاتبا شاغال آينده خود توجه بيشتري مبذول شود. اين روز ها تقريباً همه از افسرده بودن صحت مي كنند ولي افسردگي به راستي چيست آيا اين اصلاح پزشكي نظير عفوني شدن است يا به مفهوم عاميانه ي بي دل و دفاع بودن نزديكتر است. وقتي حرف از افسردگي مي زنيد دقيقاً منظورتان چيست برخي از مردم آنرا يك واكنش عاطفي در قبال زندگي مي باشد و برخي افسرديگ را به عنوان يك بيماري به شمار مي آورند موضوع اين تحقق بيان رابطه نارضايتي شغلي و افسردگي است و به دنبال اين است كه تعين كند آيا بين نارضايتي شغلي و افسردگي رابطه اي وجود دارد يا خير؟
نتيجه چنين تحقيقاتي مي توان در جهت گسترش بهداشت رواني در محيط هاي صنعتي ، اداري و آموزشي مثمرثمر باشد
بيان مسئله و موضوع تحقيق :
افسردگي يك حالت رواني است كه با احساس و بي كفايتي، دلسردي، نااميدي، كاهش در فعاليت يا عكس العمل و بد بيني و غمگيني همراه است همچنين شغلي را كه انتخاب مي كنيد اگر به آن علاقه مند نباشيد و فقط به اين علت كه در دسترس بوده به آن اشتغال ورزيد ممكن است بعداً برايتان خسته كننده، نامطبوع و ناراحت كننده شود حال سوالي كه در اين مطرح مي شود كه آن ميزان افسردگي در ميان افراديكه از شغل خود ناراضي هستند و يا از شغل خود راضي هستند يكسان است يا خير؟ بنابراين اين موضوع تحقيق چنين خواهد بود.
اهداف تحقيق: هدف كلي تحقيق بررسي تاثير نارضايتي شغلي در افسردگي افراد، هدف ويژه تحقيق –مقايسه ميزان افسردگي در افراديكه رضايت شغلي دارند و افراديكه از شغل خود نارضايتي هستند و اينكه آيا افراديكه از شغل خود رضايت ندارند افسرده ترند؟
اهميت پژوهش :
اشتغال به عنوان يك ضرورت در زندگي فردي و اجتماعي مطرح مي گردد در اين مهني كه هر انساني جواني گذران زندگيش بايد به اشتغال بپردازد همچنين بعت و تداوم جامعه به اشتغال انسانها بستگي دارد؛ از اينرو هر كسي بايد سرانجام با توجه به استعداد و رغبت خويش و نيازها و امكانات مناسبي را بر گزيند بنابراين انتخاب درست زماني امكان پذير است كه فرد دست راهنمائي صحيح قرار گيرد. لذا ما در اين مجموعه سعي در فهماندن مسائل مهم و همچنين عوامل موثر در اشتغال خواهيم پرداخت كه اين امر باعث دادن پاره اي اطلاعات در زمينه اشتغال باشد كه بتوان از افراد با استعداد هاي متفاوت در زمينه هاي شغلي مناسب استفاده كرد.
تعريف افسردگي :
هم افسردگي كه خصوصيات آن عبارتست از اندوهگين و در بعضي از موارد تقليل فعاليتو هم ماني (شيدايي) كه مشخصات آن اغلب به صورت تهييج يا افراط در كار و فعاليت است تحت عنوان اختلالات عاطفي قرار مي گيرد و يكي از اين دو افسردگي بسيار شايعتر است.
رفتار افسرده بدون هيچ جمله مانيايي مي تواند زير عنوان مختلف تقسيم بندي شود. اگر افسردگي يك حادثه معين زندگي باشد و هنگامي كه تاثير اين حادثه از بين برود افسردگي در طبقه اختلال سازگار با خلق و خوي افسردگي قرار مي گيرد و شخص به عنوان فرد مبتلا عاطفي مورد توجه واقع نمي شود. اگر افسردگي زياد باشد. اختلال افسردگي شديد ناميده مي شود. اگر شدت آن كمتر است يا كاملاً فرد عاجز و ناتوان نيست اختلال ديتميك (افسرده خوني مزمن) يا طبق اصطلاح قديمي آن نو رز افسردگي ناميده مي شود. بعضي محققان اختلالات عاطفي را اختلالاتي مي دانند كه فقط به صورتيكي قطبي باشد. اختلالاتي كه شامل حمله هاي ماني و افسردگي شديد باشد اختلال دو قطبي ناميده مي شود. ولي اگر تا حدوديخفيفتر باشد اختلال ادواري خوانده مي شود.
حالت احساس افسردگي :
اصطلاح افسردگي در صحبتهاي براي توصيف يك حالت احساسي يك واكنش نسبت به يك موقعيت و يك سبك اختصاص رفتار مشخص مورد استفاده واقع مي شود. احساس افسردگي به صورت غمگيني شناخته شده است. براي اكثر افراد به نظري مي رسد كه افسردگي تنها به صورت يك اندوه و ناشايستگي موقتي است كه وقتي اوضاع تغيير كند ناپديد مي گردد.
نوع ديگر افسردگي واكنش ماتم زدگي يا داغديدگي است نوعي اندوهگيني كه به دنبال مرگ يكي از افراد خانواده يا ياسي كه با از دست دادن يك موضوع عشقي به وقوع مي پيوندد. پساز دست دادن يك منسوب معتبر، اكثر بازماندگان تجربه اي را احساس مي كنند كه معمولاً ماتم زدگي ناميده شده است. اين موضوع كاملاً طبيعي است. در واقع عدم ظهور واكنش ممكن است براي فرد در طولاني مدت بد باشد. خصو.صيات معمولي ماتم زدگي عبارت است از ناراحتيهاي بدني از قبيل آه كشيدن، كوفتگي گلوف احساس از خالي شدن توي دل واحساسي از ضعف ماهيچه اي.
شايد افسردگي مشكلي باشد كه در بين افرادي كه داراي مسائل روان شناختي هستند وجود دارد.
بررسيهاي اجتماعي نشان مي دهد كه ميزان با نمتاي از افسردگي در بين كساني ملاحظه مي شود كه براي مسائل خود در جستجوي كمك بر نيامده اند. در يك بررسي با لنسبه جديد لوس آنجلس بيشتر از 19 درصد بزرگسالان در زمره افراد افسرده قرار گرفتند (مزريچر و ديگران 1981) در اين عده تعداد زنان افسرده 2برابر عده مردان افسرده و عده افسردگاني كه از لحاظ اقتصادي در بيشترين سطح بودند سه برابر كساني بود كه در بالاترين سطح اقتصادي قرار داشتند. ساير محققان ميزاني كمتر از آنچه برسي لوس آنجلس نشان داده است اعلام داشته اند مثلاً يك برسي در نيومون نشان داد كه 8/6 درصد از افراد مورد تحقيق در موسسه كانكتي داراي افسردگي خفيف يا شديد بوده اند ( ويس من و ديگران 1981). اختلاف درصدها مي تواند تا حدودي به اين دليل باشد كه معيارهاي نهايي متفاوت براي افسردگي به كار رفته است و تا حدودي هم به دليل جوامع آماري كه مورد بررسيقرار گرفته اند افسردگي يك مسئله مهم جهاني است در يك مطالعه داز مدت كه درباره كساني كه از 1895 تا 1897 در اسيلند متولد شده بودند صورت گرفت ( مگليسون 1978 ) شانس يك در هشت وجود داشت كه در بعضي مواقع اين افراد قبل از رسيدن به 75 سالگي نوعي اختلال عاطفي داخل هر ساخته باشند نتايج حاصل از تعداد ديگري بيانگر مطالعات بيانگر آن است كه خطر افسردگي يك قطبي براي مردان 8تا 13 درصد و براي زنان 20 تا 26 درصد است اختلال دو قطبي كمتر متداول و خطر آن كمتر از يك درصد ( در اين مورد نيز خطر ابتلاءبراي زنانبيشتر از مردان است ابويد و مزمن 1981)
به كدام دلايل احتمال ابتلاي زنان به افسردگي بيشتر از مردان است؟
زنان بيشتر از مردان دچار افسردگي مي شوند در واقع نسبت افسردگي در زنان دو برابر مردان است. اختلاف افسردگي در ميان دو جنس در موارد مربوط به اثرات باليني بيماران مورد درمان واقع شده، برسيهايي اجتماعي افرادي كه تحت درمان نبوده اند. مطالعات منجر به خودكشي و اقدامات مربوطبه خودكشي، يا واكنش نسبت به داغديدگي ملاحظه گرديده است (مكرمن و وندنس 1980) اين تفاوت افسردگي در بين دو جنس نه فقط در ايالات متحد و كانادا يا اروپاي غربي بلكه به صورت جهاني وجود داشته.
وقتي در يك طبقه تشخيص نوعي اختلاف جنسي ظاهر مي گردد متخصصان باليني مي خواهند علت آن را بدانند كه : آيا اين امر يك يافته واقعي است؟ آيا مربوط به بعضي از عوامل جامعه شناسي است، يا ناشي از بعضي از تاثيرات روشهاي بهداشتي است؟ ( مثلاً زنان بيشتر از مردان از تسهيلات داروئي استفاده مي كنند ) به اين دليل عده زنان افسرده بيشتر از مردان باشد كه عده بيشتري از آنها براي معالجه ميكنند گر چه اين عوامل توسط بسياري از پژوهندگان مورد توجه واقع شده است الكنون به نظر آشكار مي رسد كه هيچ يك از اين دلايل نمي تواند اين موضوع را تعيين نمايد كه چرا زنان بيشتر از مردان به افسردگي دچار مي شوند اين اختلاف در ميزان وقوع افسردگي در بين زنان به نظري مي رسد كه واقعي باشد نه ساختگي (بيدن 1981، رادلوف وري 1981) آيا اين موضوع مربوط به اختلاف زيست شناختي است؟ لزوماً نه هر چند دست كم بعضي از افسردگيها تصور مي شود كه از طريق ژنهاي مربوط به كروموزممنتقل مي شود اگر افسردگي وابسته به كروموزم Xاست اين موضوع مي تواند تبيني براي نسبت جنسي باشد. زيرا زنان داراي دو كروموزم Xهستند و بدين ترتيب بيشتر از مردان كه يك كروموزمو يك كروموزم yدارند تحت تاثير قرار مي گيرند.علت ژنتيكي ديگر ممكن است توارث ويزه اي باشد كه در يك جنس تعيين شده و تحت تاثير محيطظاهر مي گردد. تاثير معمولي كمتري كه جنس ممكن است داشته باشد داشتن آستانه بالاتري براي افسردگي است اين موضوع با يافته هايي مطابقت دارد كه در سطوح يكسان رواني به زنان شدت نشانه هاي بيماري را 25 درصد بيشتر از مردان گزارش نموده اند ( اوهلن و ديگران 1974)
بعضي عوامل اجتماعي به عنوان عوامل مربوط به افسردگي شناخته شده از اين عوامل عبارتند از : شغل و تحصيل پايين داشتن، تحت نظارت و سرپرستي بسيار كم بودن. فعاليتهاي تفريحياندك داشتن به بيماريهاي ساري و جاري مبتلا بودن كه زنان بيشتر از مردان در معرض چنين عوامل قرار دارند (رادلوف ورس 1979) هر چند وقتي كه اين متغيرهاي كنترل گريده اند ميزان افسردگي در زنان بالاتر از مردان بوده است.
