روانشناسي

سيما فايل دانلود مقاله گزارش كارآموزي پروژه نمونه سوال

دانلود مقاله حافظه

۳۹ بازديد

مقاله حافظه

مقاله حافظه

مقاله حافظه

حافظه
انواع حافظه
جنبه هاي مختلف حافظه
1- توجه يا فراگيري
2- حفظ
روشهاي اندازه گيري حفظ
(1)‌ روش اندازه گيري حدود حفظ
(2) روش يادگيري مجدد
(3) اندازه گيري حفظ از راه تشخيص
(4) اندازه گيري حفظ از طريق توليد مجدد
(5) يادآوري اموري كه با هم درك شده اند
3- يادآوري (Recall)
4- تشخيص
فراموشي (Forgetting)
دخالت (Interference)
عقب راندن (Repression)
عوامل موثر در حافظه
1- محرك
2- با معني بودن
3- كل و جزء
4- نقل
5- اجراي تمرين در وقت غيرمتمركز يا پراكند
6- سرعت يادگيري
7- زمينه عاطفي

حافظه
شناخت حافظه
حافظه در تشبيه
الفـ حافظه و عضله
ب- حافظه و انبار
ج- حافظه و پول
د- سيستم
مباني و شيوه هاي تقويت حافظه
انواع حافظه
نظام يادگيري
حافظه در روانشناسي اثر هاري لورين ترجمه مشفق همداني
فصل اول
روح خلاقه فطري است
استعداد خلاقه خود را پرورش دهيد
فعاليت خلاقه، نيروي هوش خلاقه را پرورش مي دهد
آيا ميل داريد عادات را ريشه كن كنيد؟
تمركز فكري رمز موفقيت است
يادآوري نام ها بدون استفاده از خاطره صورت
چگونه مي توان به وسيله صورت نام را به ياد آورد؟
پيش بيني بي مورد نكنيد
دلهره هاي روانه را چگونه بايد تلقي كرد؟
براي ديگران درد دل كنيد
ديگر از چه چيزهايي دلهره داريد؟

حافظه

حافظه شامل آن دسته از فعاليتهايي است كه بصورت حفظ، يادآوري، تشخيص و انجام آنچه در گذشته آموخته شده است ظاهر مي گردد. بعضي حافظه را يكي از اشكال يادگيري مي دانند. دسته اي آنرا نتيجه و دليل يادگيري فرض مي كنند. پاره اي از روانشناسان حافظه را فعاليتي مي دانند كه در عين ارتباط با يادگيري جدا از آن نيست.

به نظر اين دسته فرد ابتدا بايد چيزي را ياد بگيرد، آنگاه آنرا حفظ كند و در موقع معين بخاطر آورد و بالاخره تشخيص دهد كه اين امر را در گذشته آموخته است. حافظه از يادگيري جدا نيست و از جهتي عين يادگيري مي باشد. خصوصيت عمده حافظه حفظ و نگهداري است. يادآوري، تشخيص و اجرا، آثار و نتايج حفظ مي باشند. آنچه درباره يادگيري گفته مي شود در مورد حفظ نيز قابل بحث مي باشد روي اين اصل نمي‌توان اين دو جنبه از فعاليت ذهن را جدا از هم فرض نمود.

چنانچه در مورد يادگيري بيان نموديم ثورندايك و پيروان او يادگيري را نتيجه ارتباطات عصبي مي دانند و اصل تمرين و تكرار را پايه و اساس اين جريان قرار مي دهند.

بعضي از روانشناسان حفظ را نيز نتيجه برقراري ارتباطات عصبي فرض مي كنند و تحقق آنرا نتيجه تمرين و تكرار مي دانند. بنظر اين عده يادگيري و حفظ يك جريان است. همانطور كه ديديم تمرين و تكرار شرط اساسي يادگيري نيست. ممكن است امري را يكمرتبه انجام داد يا مطالعه كرد و آنرا ياد گرفت و بدون تكرار و تمرين بعد از زمان طولاني آنرا بخاطر آورد و دوباره انجام داد. با اينكه در جريان حفظ و يادگيري دستگاه عصبي دخالت كامل دارند و وقتي پوشش مغزي دچار لطمه و آسيب شود عمل يادگيري و حفظ را م ختل ميسازد معذلك نميتوان تغييرات عصبي را پايه و اساس حفظ و يادگيري قرار داد.

آن دسته از روانشناسان كه پايه و اساس يادگيري را تداعي معاني يا برقراري عكس العمل مشروط مي دانند حفظ را نيز نتيجه همين جريان فرض مي كنند. به نظر ايندسته مشابهت و مجاورت، اساس حفظ را تشكيل مي دهند. يادآوري و تشخيص نيز در اثر تداعي واحد بدون اراده يا از طريق ايجاد نداعيهاي متعدد و با دخالت اراده انجام ميشود.

پيروان گشتاليت عقيده دارند وقتي در جريان يادگيري كل موقعيت و كل موضوع مورد توجه شخص يادگيرنده باشد جريان يادگيري و حفظ به نحو كامل انجام ميشود.

چنانچه خواهيم ديد عوامل مؤثر در يادگيري در جريان حفظ و يادآوري نيز تأثير دارند. خلاصه آنچه سبب يادگيري ميشود در حفظ و يادآوري نيز تأثير دارد روي همين زمينه اين دو  جريان از هم جدا نيستند.

انواع حافظه

Garrett مؤلف كتاب روانشناسي عمومي دو نوع حافظه را مورد بحث قرار مي دهد:

1- حافظه زباني Verbal كه حفظ و يادآوري نامها و تاريخها و مانند اينها را انجام ميدهد.

2- حافظه عضلاني يا عملي كه طرز كار و روش انجام امري را كه در گذشته فرد آموخته است حفظ مي نمايد؛ مثلا طرز ماشين نويسي، رانندگي ، شنا كه فرد در گذشته آموخته و بعداز مدتي متار كه دوباره انجام ميدهد. در هر دو مورد فرد عكس العملهايي را كه در گذشته آموخته است دوباره به وجود مي آورد.

Sperling مؤلف كتاب روانشناسي ساده شده آنچه را كه مربوط به طرز كار و روش انجام امري است به عادت ارتباط مي دهد و  حفظ و يادآوري اينگونه امور را نتيجه تشكيل عادت تلقي مي كند به نظر او كار حافظه كسب و حفظ كلمات، علامتها و تجربياتي است كه فرد از روي آگاهي تحصيل مي نمايد.

خلاصه، او امور زباني را به حافظه نسبت مي دهد و امور غيرزباني را مربوط به عادت ميداند. امور زباني مثل بيان امري كه در گذشته رخ داده است از امور غيرزياني يا از مهارتهاي بدني جدا نيست چنانچه شهادت درباره امري مستلزم سخن گفتن يا نوشتن است. به همين طريق امور و فعاليتهاي غيرزباني مثل رانندگي، ماشين نويسي از فعاليتهاي زباني كه غالباً بصورت درك مفاهيم و بيان آنها نيز ظاهر ميگردد مجزا نيست.

عادات شامل اعمال قابل مشاهده مثل لباس پوشيدن، رانندگي، ماشين نويسي و اعمال غيرقابل مشاهده از قبيل با خود صحبت كردن در موقع مطالعه و انجام اعمال اصلي حساب در ذهن نيز مي شود.

جنبه هاي مختلف حافظه

براي حافظه مراحل مختلف يا جنبه هاي گوناگون ذكر كرده اند:

Garrett چهار جنبه براي حافظه بيان مي نمايد:

(1) توجه Fixation كه آنرا به تحصيل و كسب Acquisition نيز تعبير مي نمايد (2) حفظ Retention (3) يادآوري Recall و (4) تشخيص Recognition.

بعضي پنج جنبه براي حافظه ذكر مي نمايند: (1) فراگيري يا كسب (2) تشخيص (3) يادآوري (4) توليد مجدد Reproduction و (5) اجرا Performance.

1- توجه يا فراگيري

براي اينكه امري رد خاطر باقي بماند ابتدا فرد بايد آنرا فرا گيرد. حفظ مهارتها يا عادات، تمايلات و ادراكات مستلزم فراگرفتن آنهاست.

افرادي كه نمي توانند دقت يا توجه خود را به امر خاصي معطوف دارند، در كسب و فراگرفتن آن امر دچار اشكال مي شوند. معمولا بيماران رواني نمي توانند امر معيني را مورد توجه قرار دهند.

پيرمردها نيز در جريان توجه يا دقت با اشكال روبرو هستند. بعضي اين امر را نتيجه پژمردگي بافتهاي مغز يا از دست رفتن خاصيت ارتجاعي مراكز عصبي مي دانند ولي اشخاصي هستند كه در دوران كهولت نيز به آساني امور را فرا مي گيرند در هر حال تمايلات ا شخاص پير واشتغالات ذهني آنها ممكن است در انصراف ذهن ايشان از شيء معين م ؤثر باشد. بچه ها نيز در اثر كم حوصلگي يا بواسطه تمايلات متنوع كمتر دقت و توجه خود را روي امر خاصي متمركز مي سازند.

معمولا افراد در مقابل محركهاي مختلف قرار دارند. وقتي محرك خاصي روي فرد اثر مي گذارد كه توجه او را به خود جلب كند و محركهاي ديگر را از نظر او دور بدارد. تعدد محركها مانع جلب توجه فرد به هر يك از آنها مي شود. در شرايط خاصي فرد نمي تواند وقت خود را به طرف امر معيني معطوف دارد.

افرادي كه دچار هيجانات شديد ميشوند در اين حالت نمي توانند شيء معيني را مورد توجه قرار دهند و در موقع دوا خوردن يا نوشيدن مشروبات الكلي غالباً دچار اينوضع ميشوند.

اشخاص الكلي از درك امور جديد عاجز هستند و گاهي تمايل به دروغ گفتن و مبالغه كردن، در تضعيف حافظه آنها تأثير دارد. ضرباتيكه در اثر حوادث و صدمات به مغز وارد مي‌آيد فرد را از درك واقعه يا آنچه قبل از آن يا بعد از آن بلافاصله اتفاق مي افتد بازميدارد.

2- حفظ

حفظ چنانچه گفته شد اساس حافظه را تشكيل مي دهد. بعضي حفظ را عين يادگيري مي دانند و عقيده دارند آنچه را كه فرد مي آموزد حفظ مي كند بنابراين مهارتها، تجربيات حسي و آنچه را كه فرد از خواندن يا در اثر تعليمات ديگران فرا مي گيرد همه حفظ و نگاهداري مي شوند و اثر آنها در ذهن باقي مي ماند. خاطراتي كه خود به خود به قسمت روشن ذهن بر مي گردد، آنچه را كه فرد در اثر هيبنوتيسم به خاطر مي آورد و اينكه در يادگيري مجدد امري وقت كمتري صرف مي كند همه دليل بر باقيماندن آثار اموري است كه قبلا فرد آموخته و در ذهن او جايگزين شده است.

با اينكه در جريان حفظ تغييراتي در مراكز عصبي به وجود مي آيد و آسيب مغزي در اختلال آن تأثير دارد معذلك حفظ نيز مانند يادگيري تابع عوامل و شرايط خاصي است. بعضي حفظ را تابع عكس العمل مشروط مي دانند و مجاورت و مشابهت را پايه و اساس حفظ قرار ميدهند.

بعضي از روانشناسان عقيده دارند در جريان حفظ ذهن حالت پذيرندگي دارد روي اين اصل اختلاف حظ و يادآوري را در اين مي دانند كه اولي جنبه انفعالي دارد در صورتيكه يادآوري نوعي فعاليت است و با تلاش و كوشش ذهن همراه مي باشد.

بيماران رواني معمولاً قوه حفظ را تا اندازه اي از دست مي دهند. پيري تا حدي سبب از دست رفتن قواي ذهني ميشود و فرد را در جريان حفظ با اشكال روبرو مي سازد.

با اينكه ضعف قوه حفظ در افراد پير عمومي است معذلك آنچه را فرد در اياميكه دستگاههاي عصبي قدرت بيشتري داشته اند آموخته است در دوره پيروي كمتر از ياد مي برد. معمولا اطلاعات شخصي گذشته و قديم بهتر در خاطر مي مانند تا وقايع روزمره.

منظور اين است كه اشخاص پير وقايع گذشته را بهتر از آنچه در ايام كهولت كسب كرده‌اند بخاطر مي آورند. در موارد معيني نقص قوه حفظ معلول آسيب مغزي است.

تومرهاي مغزي، جراحات و خونريزي در مغز سبب نقص قوه حفظ ميشوند Aphasias يا نقص حافظه كه در اثر آن فرد قدرت فهم و استعمال كلمات را از دست ميدهد نتيجه صدمه مغزي و آسيب ديدن ناحيه تكلم است. فردي كه دچار اين نقص مي شود نمي تواند كلمه صحيح را پيدا كند و بيان نمايد. در مواقعي كه اين نقص شدت پيدا مي كند سخنان فرد نامفهوم مي شود و آنچه را كه مي خواند نمي فهمد. اين نقض در موقع خستگي زياد در ميان افراد عادي نيز ديده مي شود.

فراموشي (Forgetting)

درباره فراموشي نظريات مختلف ابراز شده است. بطور كلي فراموشي جنبه منفي حفظ را تشكيل مي دهد. همانطور كه پيدايش عوامل معيني جريان حفظ را آسان مي سازد فقدان اين عوامل در بروز فراموشي موثر است.

چنانچه Geldard مؤلف كتاب اساس روانشناسي اظهار مي دارد ارسطو گذشت زمان را عامل مؤثر در فراموشي فرض مي كند؛ فراموشي را عبارت از نقصان تدريجي تأثير ذهني امور مي داند. طبق اين نظريه در اثر برخورد فرد به عالم خارج تأثراتي از اشياء در ذهن به وجود مي آيد و در اثر مرور زمان اين تأثرات از بين مي رود و فراموشي حاصل مي شود. اين نظريه در قرن 19 به وسيله Herman Ebbinghaus (1909-1850) روانشناس آلماني تأييد شد.

اين دانشمند ضمن آزمايشي كه در سال 1885 درباره حافظه به عمل آورد متوجه اين حقيقت شد كه فراموشي هجاهاي بي معني از طرح معيني پيروي مي كند. سرعت فراموشي بلافاصله بعد از يادگيري زياد است يعني در چند ساعت اول فرد آنچه را كه آموخته است به سرعت فراموش مي‌كند ولي بعد از آن سرعت فراموشي كم ميشود و به تدريج صورت مي گيرد.

پاره اي از آزمايشها نشان مي دهد كه عامل زمان در فراموشي مؤثر نيست. چنانچه اگر فرد امري را بياموزد و بعد از مدتي استراحت كند و ذهن خود را خالي از فعاليت نگاهدارد در اين صورت فراموشي به وجود نمي آيد. چنانچه قبلا نيز گفتيم به ياد آمدن خاطرات يا آنچه را كه فرد در اثر خواب مصنوعي به ياد مي آورد دليل بر اين است كه عامل زمان در جريان فراموشي مؤثر نمي‌باشد.

ضعف و فرسودگي بافتهاي مغز و تزلزل ارتباطات عصبي در اثر عدم استعمال نيز مانند گذشت زمان عامل مؤثر در فراموشي تلقي شده است.

آنهاييكه عوامل زيستي را در جريان فراموشي مؤثر مي دانند عقيده دارند ضعف و فرسودگي بافتهاي مغز كه در اثر كهولت يا آسيب مغزي به وجود مي آيد سبب فراموشي مي شود. ارتباطات عصبي نيز در اثر مرور زمان ضعيف و متزلزل مي‌شود. همانطور كه اعضاء در اثر عدم استعمال از كار مي افتند همينطور آثاري كه در اثر ارتباطات عصبي در مغز به وجود مي آيد اگر با پيدايش محرك و بروز عكس العمل دوباره ظاهر نگردد يا ارتباطات عصبي ديگري به جاي آنها بوجود آيد به تدريج ضعيف ميشوند.

در هر صورت فراموشي را نمي توان بطور كلي نتيجه ضعف و فرسودگي بافتهاي مغزي دانست.

عوامل موثر در حافظه

چنانچه قبلا گفته شد حافظه و يادگيري از هم جدا نيستند و آنچه در جريان يادگيري تأثير دارد در حفظ و نگاهداري نيز مؤثر مي باشد. در اين قسمت پاره اي از عوامل مؤثر در حافظه را بيان مي‌داريم.

1- محرك

همانطور كه محرك در جريان يادگيري تأثير دارد در حفظ و به خاطر آوردن آنچه فرد آموخته است نقش مهمي بازي مي كند. محرك ممكن است احتياجات افراد و تمايلات آنها باشد. امري را كه فرد مي آموزد اگر مورد نياز او باشد آسانتر حفظ مي كند و زودتر بخاطر مي آورد. كسيكه احتياج دارد مطلبي را بياموزد دقت او در مورد فراگرفتن آن مطلب بيشتر جلب مي گردد و علاقمند است كه درست و كامل آنرا بخاطر بسپارد.

وقتي تكليف درسي مورد علاقه و احتياج شاگرد باشد معلوم مجبور نيست كه دقت او را از طريق تهديد جلب كند بلكه خود شاگرد از روي ميل و اراده به انجام تكليف درسي اقدام مي‌كند و نكات مفيد را به خاطر مي سپارد.

ذوق و ميل افراد نيز در جريان حفظ و يادآوري تأثير دارد. وقتي محرك فرد در فراگيري امري ذوق و تمايل او باشد در اين مورد نه تنها خواهان درك آن امر است بلكه براي فراگرفتن آن كوشش فوق العاده به خرج مي دهد.

تجربيات روزمره و آزمايشهاي متعدد روانشناسان تأثير احتياج و رغبت را در جريان حفظ و يادآوري مطالب مدلل مي دارد. روي همين اصل مربيان بزرگ توصيه مي كنند كه برنامه هاي مدارس مطابق احتياج و ميل شاگردان تهيه شود و معلمان در تنظيم فعاليتهاي درسي و تعيين تكليف احتياجات و تمايلات  افراد را در نظر بگيرند.

در اينجا توجه به يك حقيقت لازم است كه احتياجات و تمايلات افراد مختلف است. هر يك از افراد در مدرسه يا خارج به امور خاصي نياز دارد و علاقه و رغبت آنها متوجه شيء معيني است بنابراين مربيان بايد اختلافات فردي شاگردان را در زمينه احتياج و رغبت مورد توجه قرار دهند و مطالب درسي را با تمايلات و نيازمندي هاي آنها مربوط سازند.

2- با معني بودن

يكي از مسائلي كه نظر روانشناسان را به خود جلب كرده است با معني بودن مطالب آموختني است.

تحقيقاتي كه در اين زمينه به عمل آمده نشان مي دهد كه كلمات، هجاها يا قطعات با معني آسانتر از مواد بي معني به خاطر سپرده ميشود. براي حفظ مطالب بي معني تكرار و تمرين بيشتري لازم است و اغلب ديده شده كه اشخاص در يادآوري مطالب بي معني دچار اشكال ميشوند.

در اينجا بايد دو نكته را در نظر داشت اول اينكه گاهي پاره اي از مطالب درسي بي معني هستند و معلم خود نيز از درك مفهوم آنها عاجز است ولي به بهانه اينكه اين مطالب در برنامه گنجانيده شده شاگردان را به حفظ آنها مجبور مي سازد. در درس رياضي ، فيزيك، شيمي حتي ادبيات و زبان غالباً باينگونه مطالب بر مي خوريم. شاگرد تعريف فلان امر رياضي را از معلم مي پرسد يا ميل دارد مفهوم معادله خاصي را دريابد ولي معلم نيز از بيان تعريف امر مورد نظر يا روشن كردن مفهوم معادله مورد بحث عاجز است ولي از شاگردان مي خواهد كه آنها را به خاطر بسپارند. بدون ترديد شاگرد از حفظ اينگونه مطالب چيزي نمي آموزد و خيلي زود آنچه را كه نفهميده بخاطر سپرده است فراموش مي كند.

اصولاً گنجانيدن اينگونه مطالب در ضمن مواد درسي فايده اي ندارد. نكته دوم اين است كه شاگرد معني مطلب مورد بحث را درك نمي كند ولي از ترس معلم يا مردود شدن به حفظ آن اقدام مي‌نمايد. در اينصورت بايد ديد علت اينكه شاگرد مطلب را نفهميده چيست. آيا روش تدريس معلم خوب نبوده است؟ آيا مطلب درسي جلب توجه شاگرد را نكرده است؟ آيا قوه بيان معلم ضعيف مي باشد؟ آيا معلم ارتباط اين مطلب را با ساير مطالبي كه شاگرد قبلا آموخته روشن ننموده است؟ در هر حال بايد علت نامفهوم بودن مطلب درسي را پيدا كرد و به شاگرد كمك نمود تا معني آنرا خوب درك كند و سپس به حفظ آن اقدام نمايد.

با معني بودن مطلب آموخته شده چند نتيجه دارد. اول اينكه ديرتر دچار فراموشي مي شود دوم اينكه فرد را براي يادگيري امور تازه آماده مي سازد. سوم اينكه فكر فرد را براي حل مسائل بيشتر مهيا مي كند.

3- كل و جزء

چنانچه در جريان يادگيري ديديم فرد يادگيرنده ابتدا كل امر آموختني را درك مي كند و بعد به بررسي اجزاء آن مي پردازد. همانطور كه در يادگيري اين مسئله مطرح بود كه ايا بايد تعليم را از كل شروع كرد يا از جزء در جريان حفظ نيز همين مسئله توجه روانشناسان را جلب كرده است.

معمولا در موقع حفظ يك شعر، يك سخنراني يا يك مبحث علمي دو روش بكار مي رود عده اي شعر، سخنراني يا مطلب علمي را به چند جزء تقسيم مي كنند و هر جزء را به ترتيب حفظ مي‌نمايند. دسته اي ابتدا تمام شعر يا تمام سخنراني و مطلب علمي را مطالعه مي كنند و مفهوم آنرا بطور كل در نظر مي گيرند سپس به حفظ اجزاء آن مي پردازند.

آزمايشهائي كه بعمل آمده نشان مي دهد كه مطالعه كل نه تنها امر مورد يادگيري را با معني مي سازد بلكه حفظ مطلب را آسانتر مي كند و براي مدت بيشتري آنرا در ذهن نگاه مي دارد. توجه به كل، سازمان مطلب آموختني را مشخص مي سازد و يادآوري آنرا آسان مي كند. چنانچه گفته شد كل همان نحوه ارتباط اجزاء يا طرح و زمينه اي است كه اجزاء با هم و با كل امر مورد نظر ارتباط پيدا كرده اند. در موقع يادآوري بخاطر آوردن كل آسانتر از يادآوري اجزاء نامربوط است.

توجه به كل سبب پيدايش فهم و بصيرت مي شود و آنچه را كه فرد مي فهمد كمتر فراموش مي‌كند.

مؤلفان كتاب اصول روانشناسي تربيتي در بكار بردن روش استفاده از كل توجه به چند نكته را لازم مي شمرند.

(1) هر چه مطللب آموختني بي معني تر باشد استعمال اين روش كمتر تأثير دارد.

(2) اگر ادراك مطلب به طور كل مشكل باشد استفاده از اين روش بي فايده است.

(3) توجه به كل براي افراد و براي هر فرد در دوره هاي مختلف رشد متفاوت است. معمولا افراد باهوش زودتر كل را در نظر خود مجسم مي سازند ولي افراد كم هوش با اشكال موفق به درك كل هستند.

بنابراين بايد مطلب را به تناسب رشد عقلاني فرد به واحدهاي كوچكتر تقسيم نمود.

(4) اگر مطلب درسي ما فوق قدرت درك يادگيرنده باشد استفاده از اين روش صلاح نيست؛ حتي روشهاي ديگر نيز در حفظ مطلب تأثير ندارد.

(5) بچه هاي كوچك در حفظ مطالب طولاني زود مأيوس ميشوند زيرا آنها ميل دارند با كوشش مختصر به نتيجه برسند. بنابراين براي اينكه روش استفاده از كل را ترك نكنيم بايد در حفظ اينگونه مطالب قسمتهايي را انتخاب نمود و با استفاده از همين روش بچه ها را به حفظ آن تشويق كرد.

(6) در حفظ و يادگيري قسمتهاي مشكل تر بايد بيشتر دقت نمود. البته نبايد اين قسمتها را از باقي مطالب جدا كرد و بطور مجزا آنها را مورد دقت قرار داد. ممكن است در جريان حفظ و يادگيري براي فراگرفتن قسمتهاي مشكل وقت بيشتري صرف نمود و باقي مطالب را سريعتر آموخت. در هر صورت بايد ارتباط تمام قسمتها مشخص و روشن باشد.

بايد متوجه بود كه حفظ مطالب بي معني فايده اي ندارد و سبب اتلاف وقت يادگيرنده ميشود. اشكال درك امر يادگيري بطور كل نبايد سبب ترك روش استفاده از كل شود بلكه بايد به يادگيرنده كمك نمود تاكل امر را درك كند والا بررسي اجزاء نامربوط در جريان حفظ و يادگيري مؤثر نيست. مطالعه اجزاء در ابتدا حفظ و يادگيري به منظور بررسي سطحي ممكن است مفيد باشد ولي در هر حال آنچه در جريان حفظ و يادگيري مؤثر است فهم مطالب مي باشد و حصول فهم بدون توجه به كل امكان ندارد.

4- نقل

نقل يا بيان آنچه فرد مي آموزد در جريان حفظ تأثير دارد. اگر فرد مطلبي را كه ميخواهد ياد بگيرد و بخاطر بسپارد براي خود نقل كند يا بيان نمايد بيشتر در خاطر او مي ماند تا اينكه فقط به خواندن آن مطلب قناعت كند.

آزمايشهايي درباره سرعت و اندازه يادگيري و حفظ از طريق خواندن بدون نقل و با نقل به عمل آمده و اين نكته را روشن ميسازد كه اگر در جريان حفظ فرد مطالب را براي خود نقل كند نحوة حفظ و سرعت آن با زماني كه فقط به خواندن مي پردازد فرق مي كند.

در جريان نقل بايد چند نكته را به خاطر سپرد. اول اينكه نقل بايد به موقع صورت گيرد. موقع نقل وقتي است كه فرد مطلب را به طور كل درك و بررسي كند منظور اين است كه فرد تا مطلب يادگيري را بطور كل ادراك نكند نبايد به نقل آن اقدام نمايد. نقل بي موقع سبب اتلاف وقت مي‌شود.

در جريان نقل بايد متوجه ارتباط اجزاء با هم بود و نكته هاي مهم را مشخص كرد. نقل بايد به زبان يادگيرنده صورت گيرد يعني يادگيرنده بايد مطلب آموخته شده را به زبان خود بيان كند. نه به عباراتي كه خوانده است. نقل فرد را به فعاليت وادار مي كند و او را از حال پذيرندگي خارج ميسازد.

در جريان نقل فرد حس مي كند كه مطالب مربوط بهتر قابل بيان است تا اجزاء نامربوط خلاصه نقل در تكميل يادگيري و دوام حفظ تأثير فراوان دارد.

5- اجراي تمرين در وقت غيرمتمركز يا پراكنده

آزمايشهاي مختلف نشان مي دهد كه يادگيري و حفظ در وقت غيرمتمركز يا پراكنده مؤثر است و در زمان كمتري صورت ميگيرد. مثلا دو تمرين كه هر يك 20 دقيقه طول بكشد مؤثرتر از يك تمرين 40 دقيقه اي است. فرد يادگيرنده مطلب را در ضمن دو تمرين 20 دقيقه اي زودتر ياد مي گيرد تا در يك تمرين 40 دقيقه اي.

علاوه بر اينكه تمرين غيرمتمركز سبب سرعت يادگيري است در تكميل يادگيري نيز تأثير دارد و قطع يادگيري و شروع مجدد آن فرد را بيشتر تحريك مي كند و تمايل و رغبت او را زنده و مؤثر نگاه مي دارد.

عدم تمركز تمرين با نوع مطلب و اشكال و پيچيدگي آن ارتباط دارد. فاصله دو يا چند تمرين در حفظ مطالب مختلف فرق مي كند. تمرين متمركز شايد براي يادگيري سطحي و كم دوام موثر باشد ولي يادگيري عميق و به خاطر سپردن مطالب براي مدت طولاني مستلزم اجراي تمرين پراكنده است.

تقسيم وقت در جريان حفظ نبايد سبب قطع ارتباط مطالب مربوط شود يا مانع درك ارتباط اجزاء با هم و با كل امر مورد يادگيري باشد. تعداد تمرينها و فاصله هاي آنها نسبت به افراد مختلف فرق مي كند.

6- سرعت يادگيري

افرادي كه زود ياد مي گيرند بهتر مطالب را به خاطر مي آورند. بعضي تصور مي كنند خاصيت ارتجاعي دستگاه عصبي اين افراد در ايجاد ارتباط سريع ميان محرك و عكس العمل تأثير دارد وهمين امر سبب سرعت يادگيري و بخاطرآوردن مطالب ميشود.

معمولا گفته مي شود آنهائيكه زود ياد مي گيرند زود فراموش مي كنند و آنهائيكه دير ياد مي گيرند دير فراموش مي كنند. در اينجا بايد مفهوم يادگيري را در نظر گرفت اگر واقعاً كسي چيزي را ياد بگيرد بطور مسلم آنرا براي مدت طولاني در ذهن نگاه مي دارد. افراد در اين زمينه با هم اختلاف دارند. بعضي بواسطه استعداد و علاقه زود ياد مي گيرند و دسته اي در جريان يادگيري كند هستند، در هر صورت وقتي امري را ياد گرفتند براي مدت بيشتري آنرا در ذهن نگاه مي دارند. دليل اينكه گفته مي شود سرعت يادگيري در يادآوري بهتر تأثير دارد نحوة يادگيري است.

زودتر ارتباط اجزاء يك شيء را تشخيص دادن و معني آنرا دريافتن در سرعت يادگيري تأثير دارد. معمولا افراد مطالب با معني را زودتر ياد مي گيرند و بهتر به خاطر مي آورند.

تجربه نشان مي دهد كه سرعت يادگيري براي افرادي كه مطالب با معني را فوراً فرا مي گيرند در مورد امور بي معني و نامربوط كمتر است. در هر حال سرعت يادگيري مربوط به فهم و بصيرت و درك ارتباط ميان اجزاء امر آموختني است. كسي كه زودتر اين ارتباط را درك كند و مطلب آموختني را در طرح زمينه اي قرار دهد زودتر ياد مي گيرد وبهتر به خاطر مي آورد. عامل زمان خود به خود در اين جريان مؤثر نيست بنابراين نمي توان گفت آنكه زودتر ياد مي گيرد زودتر فراموش مي كند و كسيكه ديرتر مي آموزد ديرتر از ياد مي برد. آنچه را بايد در نظر گرفت كيفيت يادگيري است.

7- زمينه عاطفي

در جريان يادگيري و حفظ، زمينه عاطفي نيز تأثير دارد. معمولا آنچه كه با ناراحتي توأم باشد يا سبب پيدايش اضطراب گردد زودتر فراموش مي شود و آنچه با خوشحالي و شادماني همراه است. بهتر در خاطر مي ماند. عامل تشويق يا تقويت تا حدي در جريان يادآوري تأثير دارد. وقتي حفظ و يادگيري امري با رضايت خاطر و پاداش همراه شود مطلب آموختني بيشتر در ذهن مي ماند و بهتر به خاطر مي آيد.

نظر فرد و طرز برخورد او با امور مختلف در يادگيري و به خاطر آوردن آن تأثير دارد. وقتي فردي امري را با ارزش تلقي مي كند آنرا بهتر مي آموزد و به خاطر مي سپارد ولي اگر امر مورد يادگيري در نظر يادگيرنده مهم و با ارزش نباشد كمتر توجه او را جلب مي كند و در نتيجه حفظ و يادآوري آن نيز بطور كامل صورت نمي گيرد. زمينه عاطفي مساعد مانند محرك فرد را به تلاش و كوشش واميدارد و در جريان يادگيري و يادآوري نقش موثري بازي مي كند.

دانلود مقاله خلاقيت در كودكان

۴۶ بازديد

مقاله خلاقيت در كودكان

مقاله خلاقيت در كودكان

مقاله خلاقيت در كودكان (بررسي نيازها و خصوصيات كودكان 4 تا 6 ساله و طراحي مبلمان كار هنري براي آنان)

مقدمه

اگر بزرگسالاني خلاق و با قوة تخيل مي‌خواهيم بايد از سال‌‌هاي اولية زندگي آن‌ها براي اين كار برنامه‌ريزي كنيم. ما كودكان را براي زندگي تربيت مي‌كنيم و هر خصوصيتي را كه در اين سن در آنان تشويق كنيم با آنان مي‌ماند. اگر خلاقيت و قوة تخيل آنان را تشويق نكنيم كودكان به بزرگسالاني خلاق بدل نمي‌شوند.

كار و فعاليت هنري كودكان در ايجاد فرصت‌هايي بمنظور ابراز خلاقيت اهميت حياتي دارد.

در نظر گرفتن تنوع وسايل و امكانات دار اتاق كودك به دليل استفادة طولاني مدت از اهميت بسياري برخوردار است. كودكان به نقاشي و حجم‌سازي بسيار علاقه مندند و دوست دارند وسايلي را كه در اختيار دارند رنگي كنند، مثل نقاشي كردن روي ديوارهاي اتاقشان. گاهي اين مسئله باعث ايجاد اضطراب و نگراني در خانواده‌ها مي‌شود: اما بايد دقت كرد كه كودكان را از انجام اين كار نهي نكنيم و فضاي لازم را براي انجام اين كار براي او فراهم كنيم.

تحقيقات نمايانگر آن است كه هوش و استعداد، خلق و خو و شخصيت، قدرت‌ها و مهارت‌ها در سال‌هاي اول زندگي شكل مي‌گيرد. در مرحلة بعدي، رشد انسان بيشتر در جهت  كمي است تا كيفي. لذا هر قدر محيط زندگاني كودك غني‌تر، سالم‌تر و آگاهانه‌تر باشد، هوش كودك بيشتر و رفتار او متعادل‌تر خواهد بود و در اينجا ضرورت استفاده از فضاي كار و فعاليت مناسب كه كودك را به سمت و سويي مناسب سوق دهد، ضروري به نظر مي‌رسد.

شناسايي مشكل

كودكان ظروف خالي نيستند. آن‌ها عقايد و افكار و آرزوهاي خود را براي آفريدن دارند. مسئوليت ما اين است كه مهارتهاي فعلي كودكان و درك آن‌ها را رشد دهيم و با ايجاد فرصت‌هاي تازه اين مهارت‌ها را گسترده‌تر كنيم تا نگرش‌ها، مهارت‌ها و دانش ‌آن‌ها در زمينة تجارب گسترده و وسيع‌تر رشد كند.

براي كمك به كودكان در جهت نيل به خلاق‌ترين مرحلة ممكن براي آنها كافي نيست مهارتها را به آنها آموزش دهيم يا فرصت‌هايي برايشان به وجود آوريم تا استعدادهايشان را گسترش دهند. همچنين كافي نيست عادات خوب كاركردن را به آنها بياموزيم. بايد به آن‌ها كمك كنيم تا نقاطي را كه علايق و مهارتهايشان منطبق مي‌گردند يعني محل تقاطع خلاقيت خود را تشخيص دهند.

در اين محل قلمرو مهارتهاي كودك و مهارتهاي تفكر خلاق وي بر روي علايق دروني وي منطبق مي‌شوند. اين تركيب پرقدرتي است زيرا جايي است كه كودك به احتمال بسيار زياد خلاق خواهد بود.

كودكان به فضاي كافي براي كار كردن و منابع در دسترس نياز دارند تا بتوانند از تجاربي كه به آنان ارائه مي‌شود بيشترين بهره را ببرند. فضاي خانه به دليل مأنوس بودن محيط آن براي كودك، در او احساس امنيت ايجاد مي‌كند. از اين رو در نظر گرفتن فضايي جهت انجام كارهاي هنري، امكان رشد و پرورش خلاقيت و در عين حال ايجاد انگيزه و اشتياق در كودك را فراهم مي‌آورد.

كودكاني كه داراي فضاها و وسايل شخصي هستند، كودكان تواناتر و با اعتماد به نفس بيشتري خواهند شد. آنها ياد مي‌گيرند كه وسيله مربوط به خودشان است و آنها هستند كه از آن استفاده مي‌كنند، پس مي‌آموزند چطور  با آن برخورد كنند و حتي چطور  در حفظ و نگهداري آن بكوشند.

مبلمان كارهنري فضايي مناسب در اختيار كودك قرار مي‌دهد كه به راحتي به انجام فعاليت‌هاي خويش بپردازد. در اختيار قرار گرفتن اين فضا شخصي براي كودك حس استقلال طلبي را در او پرورش داده و باعث  ايجاد نظم و ترتيب در امور شخصي او مي‌شود.

در نتيجه طراحي مبلمان كار هنري بايد به گونه‌اي باشد كه در عين رعايت اصول ارگونيكي، ميل و رغبت به انجام فعاليت‌هاي هنري را نيز در كودك افزايش مي‌دهد.

پرورش خلاقيت از طريق هنر

امروز همه متخصصان تعليم و تربيت اذعان دارند زماني يادگيري به بهترين نحو انجام مي گيرد كه توام با عمل باشد. هنر و فعاليت هاي هنري بهترين فرصت را براي يادگيري بهتر فراهم مي آورد. هنر نه تنها منجر به يادگيري عميق تر مي گردد، بلكه در ايجاد خود پنداره مثبت در افراد و افزايش توانايي قدرت تخيل و خلاقيت در آن ها موثر است. اولين بار افلاطون درباره " آموزش از طريق هنر" سخن گفت و طرح داد. يونانيان اعتقاد داشتند تنها عاملي كه مي تواند سبب سازش دروني و اجتماعي انسان ها شود، هنر است.

به گفته افلاطون حساسيت هنري زير بناي تعادل رواني است. امروز " آموزش از طريق هنر" طرف داران خاص خود را دارد( مندكا 1996).

هنر يك فرد از طريق احساسات هنري او بروز مي كند. يك اثر هنري كه تركيبي از مضمون، شكل و بيان است، كلبه ابعاد روحي و رواني فرد را تحت تاثير قرار مي دهد. ارتباط مستقيم با هنر دامنه ادراك را گسترش داده، تخيلات را پربارتر و به روند تركيبي و تحليلي ذهن عمق مي بخشد.

مضمون يك اثر هنري، هنجارهاي اخلاقي، نگرش و حساسيت هاي اجتماعي را تحت تاثير قرار مي دهد. هنر مي تواند نيازهاي كودكي را كه نسبت به زندگي روزمره خود بي تفاوت شده است. برآورده كند.

هنر انسان را قادر به درك علت و معلول كرده و علت و معلول را طوري آسان جلوه مي دهد كه انسان با مشاهده آن احساساتش را بروز مي دهد. هنر به انسان اجازه مي دهد نمايش زندگي را حس كرده و آينده خود را در آن بيابد. همه افراد به وسيله حواس هنري مي توانند به طور صحيح آموزش ببينند. تحليل بحث هنر بر روي انسان حائز اهميت است. پيشرفت انسان در پذيرش و خلق آثار هنري است. روان شناسان بر ويژگي هاي مشترك افراد مختلف در زمينه مهارتهاي هنري تاكيد مي كنند. وقتي افراد چيزي را خلق مي كنند، از شم هنري، تفكرات واگرا و توانايي بياني خود استفاده مي كنند و بدين ترتيب به طور طبيعي احساسات و تفكرات خود را به ديگران منتقل مي كنند. اين ويژگي ها جنبه هاي متفاوتي از فعاليت هاي هنري را تشكيل مي دهند و به طور خود جوش در تفريحات و بازي هاي دوران كودكي بروز مي كنند. اما تحت تاثير آموزش هم نوايي به جاي آموزش فعال، توسعه فعاليت هاي هنري به سرعت از بين مي روند.

انجام كارهاي هنري از جوانب مختلف، موجب افزايش خلاقيت كودكان مي شود. برخي از نتايج اين مساله عبارتند از:

- كودكان در جريان آشنا شدن با دنياي هنر، بر وسعت تجربيات خود مي افزايند.

- كودكان در روند انجام كارهاي هنري مجبور به اتخاذ تصميم هاي مختلفي مي شوند و اين امر جريان تصميم گيري را براي آن ها به صورت امري ساده در مي آورد.

- آشنايي با حل مساله يكي ديگر از تبعات انجام دادن كارهاي هنري توسط كودكان است. مهارت يابي در حل مساله به آن ها كمك مي كند تا مسايل ذهني و فيزيكي خودشان را ساده تر حل كنند.

- كودكان در روند آشنايي با رشته هاي مختلف هنري از تفكر تخيلي بهتري برخوردار خواهند شد.

بر اساس ماده 31 اعلاميه حقوق بشر خلاقيت و تخيل با هنر مرتبط است. بر اساس اين ماده از اعلاميه، هنر عبارت است از: گستره بيان "خود" به نحوي خلاق و تخيلي، توسط همه مردم، از فرهنگ ها، طبقات و سنين مختلف.

در برنامه هاي هنري بايد اين امكانات در اختيار كودكان قرار گيرد تا فرصت رشد خلاقيت در كودكان فراهم گردد:

- بايد اين امكان را داشته باشند كه به مفاهيم، روش ها يا برداشت ها واكنش نشان دهند.

- واكنش، آن چه را تجربه، مشاهده يا تصور شده تثبيت كنند.

- منابع را به منظور برانگيختن و ايجاد مفاهيم جمع آوري كنند.

- بتوانند تفاوت ها و شباهت ها را تشخيص دهند.

- ابزار و تكنيك ها را بيازمايند.

روابط اجتماعي

بازار هدف اين محصول را قشر محصول كرده با درآمد متوسط و بالا تشكيل مي دهد اين گروه بيشترين استفاده كنندگان اين محصول به حساب مي آيند كه بايد روابط اجتماعي فرهنگي آنها را در نظر گرفته و در رابطه با موضوع مورد بحث شناسايي كرد. با توجه به تحقيقات انجام شده در رابطه با قشر مورد نظر، مشخصاتي در خصوص زندگي اين افراد به دست آمده كه به ذكر آن مي پردازيم:

- پدر و مادر هر دو تحصيل كرده اند.

- مقداري از وقت خود را در طول روز به مطالعه مي پردازند.

- با مطالعه كتاب هايي در زمينه كودك آگاهي خود را در رابطه با نحوه رفتار با كودكشان بالا مي برند.

- با نيازها و خواسته هاي كودك آشنا هستند و از اهميت آنها نيز آگاه.

- به كودكانشان به عنوان يك عضو از خانواده احترام مي گذارند.

- براي تربيت كودك خود وقت صرف مي كنند و به رشد شخصيتي او اهميت مي دهند.

- به مسائل رفاهي كودك اهميت داده، در جهت رفاه بيشتر او مي كوشند.

- به نيازهاي رواني و جسمي كودك اهميت داده و در جهت رفع آنها اقدام مي كنند.

- به تعداد فرزندان خود اهميت مي دهند.

- اغلب داراي راديو و تلويزيون و اكثراً ماهواره هستند و به طور مداوم از آنها استفاده مي كنند.

- با فرهنگ مردمان ديگر آشنا و در بالا بردن سطح فرهنگ و آگاهي خود تلاش مي كنند.

- وضعيت شغلي مناسب با درآمد متوسط و متوسط رو به بالا دارند.

- در بعضي از خانواده ها زنان نيز شاغل هستند و با مسائل جامعه از نزديك در ارتباطند و اين امر باعث بالاتر رفاتن ميزان رفاه خانواده است.

- به خريد مبلمان و وسايل شخصي اهميت مي دهند.

- براي خواب و استراحت از تخت خواب استفاده مي كنند.

- اكثراً منزل مستقل و شخصي دارند.

- وسعت خانه هايشان به گونه اي است كه براي فرزندانشان اتاق مجزا در نظر مي گيرند.

- به دكوراسيون اتاق كودك خود اهميت مي دهند.

- به روابط اجتماعي و ارتباط با فاميل و اقوام اهميت مي دهند و با آنها در ارتباطند.

- به جهت رفت و آمد. سعي در بهبود بخشيدن به وضعيت وسايل منزلشان خصوصاً اتاق كودك خود دارند.

- زماني از وقتشان را به تفريح با كودك خود و حرف زدن با او صرف مي كنند

دانلود مقاله بررسي و ارزيابي برنامه آموزش زبان انگليسي در سطح دانشگاه هوايي

۸ بازديد

مقاله بررسي و ارزيابي برنامه آموزش زبان انگليسي در سطح دانشگاه هوايي

مقاله بررسي و ارزيابي برنامه آموزش زبان انگليسي در سطح دانشگاه هوايي

مقاله بررسي و ارزيابي برنامه آموزش زبان انگليسي در سطح دانشگاه هوايي  

كليات تحقيق ۷
تاريخچه ۸
بيان مسأله ۱۰
اهميت موضوع پژوهش ۱۰
اهداف تحقيق ۱۲
سؤالات تحقيق ۱۲
برنامه درسي ۱۴
تاريخچه مختصري از برنامه درسي ۱۴
تعريف برنامه درسي ۱۶
رويكردهاي برنامه درسي ۱۷
رويكرد رفتاري ۱۷
رويكرد مديريتي ۱۷
رويكرد آكادميك ۱۷
رويكرد انسان گرايي ۱۸
نو مفهوم گرايان ۱۸
رويكرد سيستم ها ۱۹
الگوهاي طراحي برنامه درسي ۲۰
۱ ) الگوي مبتني بر موضوعات درسي مدون بعنوان منبع اطلاعاتي ۲۱
۲ ) الگوي مبتني بر افراد بعنوان منبع اطلاعات . ۲۲
۳ ) الگوي مبتني بر جامعه بعنوان منبع اطلاعات ۲۳
ويژگيهاي الگوي طرح يا الگوي برنامه درسي ۲۴
نظريه برنامه درسي ۲۵
ديدگاههاي نظري در خصوص نظام / فرايند برنامه ريزي درسي ۲۶
سطوح تصميم گيري در قلمرو برنامه درسي ۲۸
برنامه درسي آكادميك ۲۸
برنامه درسي اجتماعي ۲۸
برنامه درسي رسمي ۲۸
برنامه درسي نهادي ۲۹
برنامه درسي آموزش ۲۹
برنامه درسي اجرايي ۲۹
برنامه درسي تجربي ۲۹
عناصر ( متغيرهاي ) برنامه درسي ۳۰
بخش دوم ۳۱
آموزش زبان خارجي ۳۲
تاريخچه مختصر آموزش زبان خارجي ۳۲
اهداف آموزش زيان خارجي ۳۳
مهارتهاي آموزش زبان ۳۴
فرآيند ياددهي ـ يادگيري زبان خارجي ۳۴
منابع و ابزارهاي يادگيري ۳۷
الف ) وسايل كمك آموزشي ديداري ۳۸
ب ) وسايل كمك آموزشي شنيداري ۳۸
ج ) وسايل كمك آموزشي ديداري ـ شنيداري ۳۸
كتاب درسي ۳۹
ارزشيابي پيشرفت تحصيلي در زبان خارجي ۴۰
بررسي برنامه آموزش زبان انگليسي در دانشگاههاي ايران ۴۱
الف ) در ارتباط با مطالب انگليسي عموم ( ۱ ) ۴۲
ب ) در ارتباط با روش تدرس ۴۲
ج ) در مورد مدرسين دروس ۴۲
د ) در مورد انگيزيه دانشجويان براي يادگيري زبان انگليسي عمومي ۴۳
هـ ) در مورد انگليسي ( ۲ ) ۴۳
و ) در مورد زبان تخصصي ۴۴
گزارش بررسي برنامه و كتاب درسي و راهنمايي تدريس زبان انگليسي ۴۵
ارزشيابي كتاب انگليسي سال سوم راهنمايي ( ۵۴ ) ۴۵
روش پژوهش ۴۸
روش اجراي تحقيق ۴۸
روش تحقيق ۴۸
جامعه آماري مورد پژوهش ۴۹
نمونه مورد پژوهش ، روش نمونه گيري ۴۹
توصيف ابزار گردآوري اطلاعات ۵۰
روشهاي تجزيه و تحيل اطلاعات ۵۱
متغيرهاي تحقيق ۵۱
فصل چهارم ۵۴
جدول شماره ۱ ـ ۴ ( نمره گذاري پاسخ ها ) ۵۴
جمع ۲ ـ ۴ : توزيع فراواني دانشجويان پاسخ دهنده ۵۵
مقايسه ارزيابي بين اساتيد و دانشجويان ۵۷
خلاصه پژوهش ۶۹
بحث و نتيجه گيري و پيشنهاد ۷۲
الف ) ديدگاه دانشجويان ۷۲
ب ) ديدگاه اساتيد ۷۳
پيشنهادات ۷۴

تاريخچه

استفاده فراگير از زبان انگليسي در سطح جهان باعث شده است كه جهانيان آنرا يك زبان بين المللي بنامند . در چهار دهة آخر قرن بيستم ، پيشرفتهاي سريع در تمام زمينه هاي عملي از يك سو و نيازهاي روز افزون جوامع بشري به سبب همين پيشرفتها از سوي ديگر ، ايجاد ارتباط با ساير ملل را بيش از پيش ضروري نموده است . به دنبال اين دگرگونيها از دير باز مردم جهان در تمام زمينه هاي صنعتي ، پزشكي ، اقتصادي ، تجاري ، تحصيلات دانشگاهي ، سفرهاي زميني ( دريايي هوايي ) ورزشي ، صنعت گردشگري و صدها موارد مشابه ديگر به يك زبان ارتباطي و اهداف رسيده اند .

اگر چه پيشنهادهايي براي فراگير كردن يك زبان واحد مانند اسپرانتو مطرح شد و موفقيت هايي هم بدست آورده ولي از آنجا كه زبان انگليسي از بعد از جنگ جهاني دوم بتدريج در كشورهاي مختلف جهان از جمله ايران به سرعت گسترش يافت و حدود حمايت كشورهاي قدرتمند جهان ، بويژه ايالت متحده امريكا قرار گرفت هيچ زبان پيشنهادي مشخصي نتوانست بعنوان يك زبان واحد بين المللي به كار گرفته شود .

در بسياري از كشورهاي جهان كه زبان انگليسي زبان مادري آنها نمي باشد اين زبان را بعنوان زبان دوم در سيستم آموزش مدارس و دانشگاههاي خود گنجانده اند . و از دروس اصلي آنها به شمار مي رود در كنار مدارس و دانشگاهها ، مراكز آموزش يادگيري زبان زيادي در تمام كشورهاي در امر آموزش و يادگيري زبان انگليسي به صورت مؤسسات خصوصي و نيمه خصوصي و دولتي فعاليت مي نمايند .

با وجود چنين طيف وسيعي از نياز به دانستن زبان انگليسي ، محققان و مدرسان بيشماري به تحقيق پيرامون آموزش و يادگيري زبان انگليسي بعنوان زبان دوم پرداخته اند و سالانه نوشتن هزاران كتاب ، مقاله ، پايان نامه ، كنفرانس هاي علمي و سمينارهاي متفاوت تخصصي پيرامون آموزش و يادگيري زبان انگليسي به عنوان زبان دوم در پي يافتن شيوه هاي مناسب تدريس زبان انگليسي هستند . نظريه پردازان در حوزه هاي مختلف زبان شفاعي ، روانشناسي و ‌آموزش نظريه پردازي ـ مي كنند و متخصصان و اهل فن در راستاي نظريه هاي آنها روشهاي گوناگون تدريس را با توجه به نيازهاي روزآمد يادگيرندگان ارائه مي دهند و با تعليم مدرسين در مراكز مختلف آموزش زبان و تهيه كتب درسي و توليد مواد آموزشي و كمك آموزشي مناسب با نظريه هاي مطرح روز سعي مي نمايند با ارائة تكنيكهاي جديد راه يادگيري زبان را هموار و هموارتر نمايند .

بيان مسأله

از آنجايي كه آموزش زبانهاي خارجي موضوعي است كه از اهميت اجتماعي قابل ملاحظه اي برخوردار است و كشورها بخشي از امكانات آموزشي خود را بدان اختصاص مي دهند . در نظام آموزشي كشورها نيز مسأله آموزش زبانهاي خارجي حائز اهميت است . و در برنامه مدارس و متوسطه و دانشگاه منظور شده است لذا ضرورت تجديد نظري در برنامه هاي مربوط به آموزش زبانهاي خارجي روز به روز بيشتر اهميت پيدا مي كند .

از طرفي شاهد هستيم امروز هزاران دانش آموز و دانشجو پس از آنكه صدها ساعت را در زير سقف كلاسهاي زبان سپري مي كنند باز هم در حوزه مهارتهاي زباني ( گوش دادن ، صحبت كردن ، خواندن و نوشتن و …. ) به سطح مطلوبي از توانايي دست نمي يابند .علت اين ناكاميها بدرستي مشخص نيست زيرا برنامه درسي شامل عناصر مختلفي است و بايستي اين عناصر در بررسي و ارزيابي يك برنامه درسي مورد توجه قرار گيرند . هر چند بررسي هر يك از عناصر در علل بدون در نظر گرفتن ديگري امكان پذير است ولي معلوم نيست كه تا چه اندازه مفيد ، مثمر الثمر و راهگذر است.

بنابراين در پژوهش حاضر عناصر مختلف برنامه آموزش زبان از ديدگاه اساتيد و دانشجويان دانشگاه هوايي شهيد سناري مورد ارزيابي قرار مي گيرد

اهميت موضوع پژوهش

با توجه به ارتباط روز افزوني كه جامع ما با جوامع غربي پيدا كرده ، زبان انگليسي بعنوان وسيله اي براي ايجاد اين ارتباط اهميت فوق العاده بدست آورده است . به گفته حداد عادل « نياز ما به زبان خارجي فقط نياز سياسي و فرهنگي نيست بلكه براي اداره كشور و چرخاندن چرخهاي كشور هم محتاج هستيم به اينكه زبان خارجي را ياد بگيريم ، كه در اين ميان امنيت ملي و بنية دفاعي و اقتصادي نقش تعيين كننده اي دارند . زبان خارجي دري از دنيا به روي ما مي گشايد و با استفاده از آن مي توان از دستاوردهاي ديگر ملل به نحو احسن استفاده نمائيم .

يبان مانند پلي است كه بين ملل جهان ارتباط برقرار مي كند و آنها را به هم نزديك مي كند و سبب تفاهم بين المللي و ايجاد يك جهان مسالمت آميز مي گردد .

زبان واسطه بين فكر و عمل است به بيان ديگر زيان گذرگاهي است كه فكر آدمي را به عمل ارتباط مي دهد . رشد فعاليتهاي عالي ذهني كه رشد زبان هم يكي از آنهاست از جمله هدفهاي عمده تعليم و تربيت است .

اگر بگوييم كه اكثر زبان آموزان ما در نتيجه روشهاي تدريس سنتي مرسوم در مراكز آموزش زبان حسي  از ابتدايي ترين فرصتهاي كاربردي زبان محروم مي مانند سخني به گزاف نگفته ايم .

به جرأت مي توان گفت كه حداكثر دانشكده ها دانشجويان حتي رفتارهاي مكانيكي و تقليدي را نيز كسب نمي كنند و اين قبيل زبان آموختگان حتي براي رفع نياز از بيان يك جمله ساده پرسشي به زبان خارجي عاجزند .

اهداف تحقيق

در اين تحقيق به بررسي و ارزيابي برنامه آموزش زبان از ديدگاه اساتيد و دانشجويان پرداخته شده است .

تاريخچه مختصري از برنامه درسي

با نگاهي گذرا به سوابق تعليم و تربيت در جهان ، اين امر معلوم مي شود كه موضوع تعليم و تربيت در طول تاريخ همواره مورد توجه بشر بوده او هست و از  آنجائي كه برنامه درسي مهمترين عنصر تشكيل دهنده نظام تعليم و تربيت است و به منزله قلب اين نظام عمل مي كند . مي توان دريافت كه قدمت برنامه درسي به قدمت تعليم و تربيت مي رسد . قدمت برنامه درسي غير رسمي مصادف با زماني است كه انسانها در جستجوي آموزش ميراث تجمعي و اندوخته شده به جوانان بوده اند ، بزرگسالان عصر ما قبل تاريخ در خصوص اينكه چه مطالبي را بچه ها نيازمندند ياد بگيرند تا عضو گروه جامعه تلقي گردند ، به اتخاذ تصميم مي پرداختند ، بنابراين مي توان گفت كه از آن زماني كه انسان تعليم و تربيت را شروع كرد تا اوايل قرن بيستم ، دوران غير رسمي برنامه درسي است .

اوايل قرن بيستم همراه با انقلاب صنعتي ، آموزش علوم و اطلاعات فني ، زبانهاي خارجي و مطالعات اقتصادي جديد وارد دنياي كتابهاي گرديد و با شروع نهضت مديريت علمي فردريك تيلور ، برنامه درسي در سال 1918 با انتشار كتاب فرانكلين بوبيت به عنوان يك حوزه تخصص مطرح گرديده در سال 1949 رالف تايلر در كتاب اساس برنامه درسي چهار سوال بنيادي ذيل را مطرح كرد :

1 ) در يك مجموعه آموزش چه اهداف تربيتي را بايد پيگيري كند ؟

2 ) چگونه تجربيات يادگيري را بايد انتخاب كرد كه ما را در راه تحقق اهداف تربيتي يار دهند ؟

3 ) چگونه مي توان تحقق تجربيات يادگيري را ارزشيابي كرد ؟

اين چهار سؤال بنيادي در چهار مقوله اهداف ، انتخاب تجارب يادگيري ، سازماندهي تجارب يادگيري و سيستم ارزشيابي آموزش به تخصصي تر شدن اين رشته كمك شاياني كرد . با پرتاب سفينه فضايي اسپتوسنيك در سال 1957 توسط روسها آمريكايي ها براي از بين بردن ضعف ها و بهبود آن كميته هاي تخصصي متعددي تشكيل دادند . بروني نويسنده كتاب فرآيند كتاب فرآيند آموزش و پرورش رياست اين كميته را عهده دار بود . در سال 1961 جورج بوشامپ نخستين كتاب خود را درباره تئوري هاي برنامه درسي به رشته تحرير درآورد . در دهه هاي 70 و 80 صاحب نظراني چون تابا و آيزنر ، والانس ، ميلوز الكساندر ، كلاين ، …. مفاهيم نويسي به حوزه برنامه درس افزودند و بالاخره در سال 1998 نخستين دايرة المعارف بين المللي برنامه درسي منتشر گرديد .

تعريف برنامه درسي

از برنامه درسي تعريف هاي زيادي به عمل آورده است كه  بشر هنر مورد از آنها در اين پژوهش اشاره مي شود ، محتوا و مربيان رسمي و غير رسمي كه از طريق آن فراگيري معلومات و روش فهميدن را تحت نظارت نظام آموزش كسب مي كند ، مهارتها را فرا مي گيرند و نگرش ها و ارزش گذاري و ارزشها را تغيير مي دهد .

مجموعه اي از مقاصد درباره فرصتهاي اشغال افراد تحت تعليم با افراد ديگر و اشياء ( شامل اطلاعات فرآيندها ، تكنيكها و ارزشها ) در محدوده زماني و مكاني معين .

كليه فعاليتهاي يادگيري فراگيرنده ، انواع وسايل آموزشي ، پيشنهادهايي در مورد راهبردهاي يادگيري و شرايط اجراي برنامه .

« تجربيات آموختني و نتايج مورد نظر به صورت طرح ريزي و هدايت شده كه از طريق بازسازي منطقي  معرفت و تجربه به منظور رشد دائمي يادگيرنده در زمينه شخصي و اجتماعي تحت نظارت سيستم آموزشي تدوين شده است . »

برنامه تربيتي شامل كليه تجربيات ، مطالعات ، بحث ها ، فعاليتهاي گروهي ، فردي و ساير اعمالي است كه شاگرد تحت سرپرستي و راهنمايي نظام آموزش انجام مي دهد .

« برنامه درسي به تمامي آنچه كه در امر ياددهي ، يادگيري به كار گرفته مي شود اطلاق مي گردد .

دانلود مقاله آسيب شناسي اجتماعي

۱۷ بازديد

مقاله آسيب شناسي اجتماعي

مقاله آسيب شناسي اجتماعي

مقاله آسيب شناسي اجتماعي

آسيب شناسي اجتماعي چيست ؟  
هدفها و مقاصد آسيب شناسي اجتماعي  
فرهنگ  
ويژگيهاي فرهنگ  
ضربه فرهنگي    
عناصر اساسي فرهنگ  
هنجارهاي اجتماعي    
انواع هنجارها    
هنجارها و نوع مجازات    
تعريف كجروي اجتماعي    
ملاكهاي تشخيصي كجرويهاي اجتماعي  
انواع كجرويهاي اجتماعي  
عوامل موثر در كجرويهاي اجتماعي    
خانواده    
مدرسه    
گروه همسالان    
بنيانهاي اجتماعي كجرويها  
ناسازگاري جامعه با ارگانيسم انساني    
ناسازيهاي دروني جامعه
نظريه هاي جامعه شناختي كجرويها  
تعريف كنترل اجتماعي    
نظريه كنترل اجتماعي  
نظم  وكنترل اجتماعي
سرقت    
تعريف سرقت    
علل و انگيزه هاي سرقت  
علل و انگيزه هاي رواني – عاطفي سرقت  
علل اجتماعي – اقتصادي سرقت  
نگاهي به سرقت در ايران  

آسيب شناسي اجتماعي چيست ؟

آسيب شناسي اجتماعي مفهوم جديدي است كه از علوم زيستي گرفته شده و مبتني بر تشابهي است كه دانشمندان بين بيماريهاي عضوي و آسيبهاي اجتماعي (كجرويها ) قائل مي شوند . در واقع ، با شكل گيري و رشد جامعه شناسي در قرن نوزدهم ميلادي ، بهره گيري از علوم مختلف براي بيان فرايند هاي اجتماعي نيز معمول گرديد و در نتيجه بسياري از اصطلاحها و واژه هاي رايج در علوم ديگر چون زيست شناسي ، علوم پزشكي ، زمين شناسي و مانند ان در جامعه شناسي نيز به كار گرفته شد كه از جمله مي توان” آسيب شناسي اجتماعي” را نام برد .

هدفها و مقاصد آسيب شناسي اجتماعي

هدفها و مقاصد آسيب شناسي اجتماعي را مي توان به شرح زير طبقه بندي كرد :

  1. مطالعه و شناخت آسيب هاي اجتماعي و علل و انگيزه هاي پيدايي آنها ، زيرا تشخيص درست دردها ، نخستين شرط چاره جويي و بيش از نيمي از درمان است ، درد تشخيص نا داده را درمان نتوان كرد . بي شك هرگونه ساختن بدون شناختن ، تير در تاريكي رها كردن است .
  2. پيشگيري از وقوع انحرافات اجتماعي و جرم در جامعه به منظور بهسازي محيط زندگي جمعي و خانوادگي . ازآنجا كه پيشگيري همواره ساده تر ، علمي تر و كم هزينه تر از درمان است ، داراي اهميت بسيار مي باشد .
  3. درمان كجروان اجتماعي با بكار گيري روشهاي علمي و استفاده از شيوه هاي مناسب براي قطع ريشه ها و انگيزه هاي اين كجرويها .
  4. تداوم درمان براي پيشگيري و جلوگيري از بازگشت مجدد انحرافات اجتماعي وم بررسي شيوه هاي باز پذيري اجتماعي كجروان .

در واقع ، آسيب شناسي اجتماعي خاستگاه اختلالها ، بي نظمي ها و نا بسامانيهاي اجتماعي است . اگر در جامعه اي هنجارها مراعات نشود ، كجروي پديد مي آيد و رفتار آسيب مي بيند . مطالعه علمي اين گونه نابسامانيها و ناسازيها را در جامعه انساني آسيب شناسي اجتماعي مي گويند .

فرهنگ

انسانها به كمك نيروي انديشه ، بر خلاف ديگر جانداران خود را از تسليم و وابستگي بي قيد و شرط به طبيعت برهانند و براي مبارزه و تسلط بر آن ، راهها و روشها  ومسايلي را اختراع كنند كه به مجموعه آنها ”فرهنگ ” گويند . فرهنگ مجموعه پاسخهاي انسان به پرسشها و نيازهاي گوناگون ناشي از ضروريات زندگي در طبيعت و در جامعه است . تايلورفرهنگ را حاصل رفتار و كردار انسانهايي مي داند كه دار جامعه زندگي مي كنند . به بيان ديگر ، فرهنگ شيوه كلي زندگي در هر جامعه است .

از آنجا كه فرهنگ ، قوام دهنده و نظام بخش كاركردها و ساختارهاي اجتماعي است و رفتار هر يك از افراد جامعه از آن تاثير مي پذيرد ، بنابراين بايد با دقت مورد بررسي قرار گيرد تا از آن بتوان به تبيين رفتار فردي و گروهي در جامعه پرداخت .

ويژگيهاي فرهنگ

فرهنگ داراي ويژگيهايي چند است :

  1. انتقال پذيري : يعني فرهنگ فرايندي است كه از طريق آموزش از نسلي به نسل بعدي انتقال مي يابد ، ادامه پيدا مي كند و دگرگون مي شود . فرهنگ با انتقال تجربه ها ، الگوها و قالبهاي رفتاري را در ذهن افراد جامعه ، حك مي كند و زماني اين قالبها حك شد ، آثار تجربه ها ، عميق و مداوم و مستعمر مي شوند . فرايند حك كردن ، از طريق جامعه پذيري ، فرهنگ پذيري و ياد گيري انجام مي شود .
  2. آموختني : فرهنگ را مي توان به عنوان مجموع ويژگيهاي رفتاري و اكتسابي افراد يك جامعه تعريف كرد . واژه تعيين كننده در اين تعريف ، همان واژه اكتسابي است كه فرهنگ را از رفتاري كه نتيجه وراثت زيست شناختي است ، متمايز مي سازد
  3. همگاني : بدين معني كه فرهنگ دستاورد فردي نيست ، بلكه مجموعه اي از افراد در پيدايي آن شريك و سهيمند
  4. وسيله اي براي كنترل و نظم اجتماعي : از آنجا كه افراد ، شيوه هاي رفتاري و الگوهاي فرهنگي جامعه را چه به صورت سطحي ( جامعه پذيري ) و چه به صورت عمقي ( فرهنگ پذيري ) ياد مي گيرند ، فرهنگ وسيله اي است كه رفتار و تمايلات و كردار آنان را يكنواخت مي كند و از طريق مجازاتهايي كه اعمال مي كند ، باعث كنترل و ايجاد نظم در جامعه مي شود . فرهنگ پذيري وقتي در شرايط استعماري – هنگامي كه يك فرهنگ مورد تهاجم واقع مي شود و فرهنگ غالب سعي در انهدام ارزشهاي اجتماعي و رد حيات سنتي داشته باشد – ( فرهنگ زدايي ) قرار بگيرد ، آسيب شناختي به خود مي گيرد . ويليام ريورس (1922) مي نويسد : در اثر تضاد ميان فرهنگ غربي ( فرهنگ غالب ) و فرهنگ بومي در برخي از قبايلي كه در حالت بدوي زندگي مي كنند ( فرهنگ مغلوب ) ، ” لذت زندگي از ميان رفته است ” . به اين اعتبار ” فرهنگ زدايي ” كه بر اثر آن فرد فاقد هنجارهاي قابل استناد براي رفتار خويش مي گردد ، منجر به بروز برخي ناسازيها و دشواريهاي اجتماعي مانند : الكليسم ، اعتياد به مواد مخدر ، رشد فحشا ، افزايش جرمهاي مختلف ، خود كشي و مانند آن خواهد شد .

ضربه فرهنگي:

هنگامي كه يك فرد در يك محيط فرهنگي بيگانه و در ميان مردمي قرار مي گيرد كه در باورهاي بنيادي آنها سهيم نيست ، دچار ضربه فرهنگي مي شود ( كوئن ،1370 : 43). مثلا اگر يك ايراني را به جزيره دور افتاده اي در اقيانوس آرام در ميان قبيله اي ببرند ، جايي كه شكار انسان براي آنها امري معمولي است ، به درستي دچار ضربه فرهنگي مي شود ، زيرا زندگي اين قبايل با شيوه زندگي او بسيار متفاوت است .

دانلود مقاله عوامل مؤثر بر يادگيري مربوط به درس تمرين معلمي

۴۳ بازديد

مقاله عوامل مؤثر بر يادگيري مربوط به درس تمرين معلمي

مقاله عوامل مؤثر بر يادگيري مربوط به درس تمرين معلمي

مقاله عوامل مؤثر بر يادگيري مربوط به درس تمرين معلمي

گفتيم كه هدف آموزش آسان كردن يادگيري است.يادگيري را ميتوان به راههاي گوناگون تعريف كرد.كسب اطلاعات و انديشه­هاي تازه، عادتهاي مختلف،مهارتهاي متنوع و راههاي گوناگون حل كردن مسائل همچنين يادگيريها ميتوان بصورت كسب رفتار و اعمال پسنديده يا حتي كسب رفتار و اعمال پسنديده يا حتي كسب رفتار و اعمال ناپسند نيز تعريف كرد ، پس يادگيري حوزي بسيار گسترده اي شامل مي شود .

با اين حال معروفترين براي يادگيري اين است : يادگيري به فرايند ايجاد نسبتاً پايدار در رفتار يا توان رفتاري كه حاصل تجربه است ، گفته مي شود و نمي توان آنرا به حالتهاي موقتي بدن مانند آنچه بر اثر بيماري ، خستگي ، يا داروها پديد مي آيد نسبت داد .

ويژگيهاي مهم يادگيري عبارتند از : 1- تغيير  2- تغيير نسبتاً پايدار
 3- تغيير نسبتاً پايدار در توان رفتاري  4- تغيير نسبتاً پايدار در توان رفتاري بر اثر تجربه .

ويژگيهاي ورودي عاطفي

ويژگيهاي ورودي عاطفي نشان دهنده انگيزش يادگيري يا همان علاقه به درس است .  همه مي دانيم كه علاقه به درس دقت كوشش و پشتكار يادگيرنده را افزايش مي دهد و در نتيجه بر يادگيري او تأثير مثبت دارد ، بنابراين كوشش در بالا بردن سطح علاقه يادگيرنده يكي از تدابير آموزشي معلم به حساب مي آيد .

آنچه كه تعيين كنندة ويژگيهاي ورودي عاطفي يا انگيزش دانش آموزان براي يادگيري يك موضوع تازه است تصورات او از موفقيتها يا
شكست هايي است كه در گذشته از موضوعهاي تازه كسب كرده است .

به عبارت ديگر تصور يادگيرنده دربارة موفقيت يا شكست در يك تكليف يادگيري مبتني بر تجاربي است كه وي از آن تكليف يا تكاليف مشابه آن به دست آورده است،اگريادگيرنده معتقد باشد كه در گذشته تكاليف مشابهي را با موفقيت انجام داده است احتمالاً با تكليف بعدي نيز با نوعي عاطفة مثبت برخورد خواهد كرد .

در مقابل اگر اعتقاد داشته باشد كه در تكاليف مشابه گذشته با شكست مواجه خواهد شد . اين عواطف مثبت يا منفي ابتدا مشخص و محدود به درسهاي خاص گسترش يابد و تا آنجا وسعت مي گيرد كه تمام دروس آموزشگاهي را شامل مي شود .

راههاي مقابله با مشكل كمبود انگيزش يادگيريي

مشكل كمبود انگيزش يادگيري دانش آموزان يا كمبود علاقه آنان نسبت به يادگيري موضوعهاي تازه ناشي از شكست هاي پي در پي قبلي در درسهاي مشابه درس جديد است .  بنابراين بهترين راه رفع اين مشكل اين است كه سطح رفتارهاي ورودي شناختي و در صورت لزوم سطح رفتارهاي ورودي رواني ـ حركتي دانش آموزان را بالا ببريم و كيفيت آموزش را نيز بهبود ببخشيم ، اين اقدامات سبب افزايش يادگيري و كسب موفقيت از سوي دانش آموز در درسهاي تازه خواهد شد اين كسب موفقيت باعث مي شود كه يادگيرنده به تدريج به تصوري مثبت تر از تواناييهاي خود نسبت به يادگيري آموزشگاهي دست يابد . اگر اين جريان در چندين واحد يادگيري ادامه يابد از تصورات منفي دانش آموز نسبت به توانائيهايش در رابطه با يادگيري مطالب آموزشگاهي كاسته
مي شود و بجاي آن تصورات مثبت تري در اين مورد كسب خواهد كرد كه اين خود علاقه و انگيزه يادگيري او را افزايش مي دهد .

آنچه كه در بالا گفته شد بهترين روش ايجاد علاقه در دانش آموزان نسبت به يادگيري موضوعهاي درسي است . علاوه بر اين روش كلي ، روانشناسان ترتيبي شيوه ها و فنون ديگري را كشف كرده اند كه با توجه به آنها سطح علاقه و انگيزش يادگيرندگان را بالا مي برد .

نظريه يادگيري معني دار كلامي

ديويد آزوبل واضع يكي از نظريه هاي معروف شناختي است كه نظريه يادگيري معني دار كلامي نام دارد ارتباط اين نظريه با يادگيري آموزشگاهي بيشتر از ساير نظريه هاي يادگيري است . زيرا اين نظريه در اصل براي توجيه و تبيين مسائل يادگيري كلامي مربوط به مطالعه درسي تدوين شده است . زوبل اين نظريه را در چندين اثر خود به ويژه در كتاب روانشناسي پرورشي پرداختن به ماهيت ، شرايط ، بازده و ارزشيابي يادگيري كلامي است .

به اعتقاد او يافته هاي روانشناسي پرورشي بايد از پژوهشهاي انجام شده در آموزشگاه و كلاس درس به دست آيند و روانشناسي پرورش تا آنجا بايد به ساير مسائل روانشناسي بپردازد كه در ارتباط عملي مستقيم با يادگيري كلاس درس باشند . به نظر او يادگيريهاي طوطي ولر و ساير انواع يادگيري آزمايشگاهي غالباً با تكاليف يادگيري آموزشگاهي بي ارتباط اند . براي او يادگيري اصيل آموزشگاهي همان يادگيري معني دار كلامي است. مطالعه نظريه آزويل مستلزم آشنايي با تعدادي متغير فرضي و روابط ميان آنهاست .

يادگيري مطالب معني دار

در نظريه آزوبل يادگيري معني دار از راه ايجاد ارتباط بين مطالب تازه و مطالب قبلاً آموخته شده ايجاد مي شود منظور از ايجاد ارتباط ميان مطلب تازه و مطالب قبلي اين است كه بين مطلب جديد يادگيري و ساخت شناختي فرد نوعي ارتباط برقرار گردد . بنا به گفته الفراسنوا يادگيري و ساخت شناختي فرد نوعي ارتباط برقرار گردد .

بنا به گفته الفراسنوا يادگيري معني دار مستلزم آن است كه يادگيرنده از قبل مفاهيمي را مفهوم جديد قابل ربط دادن به آن است آموخته باشد وقتي كه مطالب تازه وارد ساخت شناختي مي شوند هر يك از آنها در جاي خود و در زير مطالب جامع و كلي قرار مي گيرند اگر اين امر ميسر باشد يادگيري معني دار صورت مي گيرد ، چنانچه مطلبي تازه تنواند در هيچ يك از هرمهاي ساخت شناختي جاي مناشبي پيدا كند يعني به هيچ وجه قابل ربط دادن به مطالب قبلاً آموخته شده نباشد ، يادگيري معني دار نمي تواند صورت پذيرد و اگر يادگيري آن از طريق تمرين تكرار اصرار شود ، آن مطلب به صورت طولي وار آموخته خواهد شد .

يادگيري مشاركتي

۱۱ بازديد

يادگيري مشاركتي

يادگيري مشاركتي

يادگيري مشاركتي فعال

مربيان غالباً در فعال كردن فراگيران در كلاس و نيز كنترل كلاس هاي فعال دچار مشكل هستند؛ اين تحقيق به نحوي به هدف و نقش اينگونه فعاليت ها, شيوه هاي اداره آنها, اقدامات ترغيبي و كنترل و ويژگي هاي يك يادگيري فعال و مشاركتي پرداخته است.

فراگيران عمدتاً تحت تاثير شخصيت مربيان خويش قرار مي گيرند, به علاوه مربيان خوب ويژگي هايي را دارا هستند كه شناخت آنها مي تواند هر مربي دلسوزي را به سوي يك شخصيت مثبت, كارآمد و باوقار سوق دهد. در اين رابطه نيز فصلي پرداخته شده و رابطه آنها با نيازهاي فراگيران مورد توجه قرار گرفته است.

از آنجائي كه شيوه هاي نوين تدريس منجر به فعاليت و مشاركت فراگير در آموزش و يادگيري مي شود, لذا در اين تحقيق سعي شده انواع روش هاي تدريس كه متكي و مبتني بر مفاهيم مي باشد مورد بحث قرار گيرد و محاسن و مزاياي هر كدام مطرح گرديده است؛ بكارگيري هر كدام از روشهاي پيشنهادي بر دلايل خاص خود مبتني است و مسلماً نتايج يكسان در برنخواهد داشت.

مسلماً يكي از شگردها براي مشاركت فراگير در يادگيري و آموزش استفاده از تجهيزات و تكنولوژي آموزشي مي باشد. اگر تا ديروز آموزش‌ تنها از معلمان‌ و مربيان‌ سود مي‌برد و كتاب‌ به‌ عنوان‌ اصلي‌ترين ‌منبع‌ اطلاعاتي‌ در امر آموزش‌ محسوب‌ مي‌گشت‌, امروزه‌ آموزش‌ با روش‌ها و ابزارها و محيطهاي‌ جديد ارتباطي‌ روبرو شده‌ است‌.

پيشرفت‌هاي‌ اخير در صنعت‌ رايانه‌ و اطلاع‌رساني‌؛ ورود و ظهور شبكه‌هاي‌ اطلاع ‌رساني‌ محلي‌، ملي‌، منطقه‌اي‌ و بين‌المللي‌ و به‌ويژه‌ اينترنت‌؛ چند رسانه اي ها؛ فن‌آوري‌هاي‌ ارتباطي‌، ابزارها و روش‌هاي‌ جديد را پيش ‌روي‌ طراحان‌، برنامه ‌ريزان‌ و مديران‌ و مجريان‌ برنامه‌هاي‌ آموزشي‌ قرار داده‌ است‌.

نفوذ فن‌آوري‌هاي‌ جديد اطلاعاتي‌ به‌ مراكز آموزشي‌ (از مدارس‌ تا دانشگاه‌ها) و حتي‌ منازل‌، روابط ساده‌ معلمي‌ و شاگردي‌ را به‌ طور كلي‌ دگرگون ساخته‌ است‌. به‌ اين‌ ترتيب‌، الگوهاي ‌سنتي‌ يادگيري‌ متحول‌ شده‌اند و كاربران‌ با حجم‌ گسترده‌اي‌ از اطلاعات‌ و دانش‌ مواجه‌ هستند. لذا فصلي نيز در باب تجهيزات و تكنولوژي آموزشي پرداخته شده است.

هفت قاعده كلي و بنياني در مورد تدريس و يادگيري

به رغم توسعه كمي آموزش رسمي در چند دهه اخير, شاهد انتقاداتي از شرايط كيفي تعليم و تربيت در عرصه هاي مختلف بوده ايم؛ شرايطي كه موجب پديد آمدن دانش آموزان بي احساس و بي انگيزه, فارغ التحصيلان بي علم و معلمان فاقد خلاقيت شده است و همان طور كه ملاحظه مي كنيم هر چه سطح تحصيلي بالاتر مي رود شوق آموختن در دانش آموزان كاهش مي يابد. ما از دانش آموزان مقطع متوسطه, با توجه به ميزان تجارب و افزايش سن, انتظار تحرك, كنجكاوي و استقلال ذهني و عملي بيش تري نسبت به مقاطع پايين تر داريم, در حالي كه در اين دوره با افرادي منفعل مواجه مي شويم كه در حال گذر از مسير از پيش تعيين شده اند. و اما آن هفت قاعدة كلي ...

1- تشويق تعامل ميان معلم و دانش آموزان:

هر جا مجموعه اي از افراد در كنار يكديگر قرار مي گيرند تنها ارتباطات متقابل مي تواند زمينه ساز رشد فرهنگي آن ها باشد. كلاس درس, فارغ از افراد تشكيل دهنده آن, يك محيط فيزيكي است, ولي با ورود عناصر اصلي آن يعني معلم و دانش آموزان, يك محيط اجتماعي محسوب مي شود. بنابراين يك قاعده مهم آن است كه دانش آموزان در همه امور آموزشي در كلاس خود مشاركت داشته باشند تا از اين طريق با مربيان خود به درك و تفاهم متقابل دست يابند. «از سوي ديگر شركت نكردن دانش آموزان به طور كامل در فعاليت هاي ياددهي و يادگيري بدان معني است كه آن ها در جريان درگير نشده اند.» «همدلي و همراهي معلم نيز موجب مي شود دانش آموزان موانع دشوار را آسان تر پشت سر بگذارند و به محيط بيش تر علاقه مند گردند. اين ارتباط دو سويه موجب افزايش بهره هوشي دانش آموزان نيز مي گردد.»